گفتوگو با عبدالمجید وکیل، مکتشف معدن مس سرچشمه
«عبدالمجید وکیل» که در دهه ۴۰، ذخایر میلیونی سرچشمه را کشف کرد، در گفتوگو با کسب و کار به این سوال به همراه دیگر سوالاتی که داشتیم، پاسخ داده است.
از دل این معدن تنها مس نیست که استخراج میشود، بلکه دهها فلز دیگر را میتوان از آن به دست آورد که به مراتب از مس ارزشمندترند. سرچشمه اینک نه تنها خرج استان کرمان بلکه حتی بخشی از کشور را میدهد. اما این ذخیره چگونه کشف شد؟ کدام تلاش و از سوی چه کسی، چشمه یکصد هزار تنی را به معدنی چند صد میلیون تنی تبدیل کرد. «عبدالمجید وکیل» که در دهه ۴۰، ذخایر میلیونی سرچشمه را کشف کرد، در گفتوگو با کسب و کار به این سوال به همراه دیگر سوالاتی که داشتیم، پاسخ داده است.
شما حدود ۴۵ سال پیش یکی از بزرگترین ذخایر بزرگ مس دنیا را کشف کردید. میخواهم بدانم مکتشف معدن مس سرچشمه در کجا متولد شده و کودکی خود را چگونه گذرانده است. اصالت من خوزستانی است. در حقیقت در اهواز متولد شدم و خانوادهام هم اهوازی هستند. تحصیلاتم را تا ششم دبیرستان در این شهر تمام کردم و مدرک ششم ریاضی در آنجا گرفتم. در سال ۳۴ به تهران آمدم، در کنکور شرکت کردم و در دانشکده فنی دانشگاه تهران قبولی شدم. آن موقع در ایران دانشگاه فقط دانشگاه تهران بود. یک دانشگاه در شیراز هم البته بود که آن دانشکده پزشکی بود. آن زمان مثل الان نبود بالای یک میلیون در سال دانشجو داشته باشیم. تعداد افرادی که به دانشگاه راه پیدا میکردند بسیار ناچیز بود. خلاصه پس از قبولی در دانشگاه رشته مهندسی استخراج معادن را انتخاب کردم و در این رشته مشغول تحصیل شدم. به خاطر اتفاقی که برای خانوادهام در خوزستان افتاده بود وقفهای افتاد و یک تا یک سال و نیم از درس عقب افتادم ولی به هر حال سال ۴۰ فارغالتحصیل شدم.
چرا معدن را انتخاب کردید؟ سال اول در آن موقع رشته عمومی بود. از سال دوم تخصصی میشد. به معدن رفتم چون علاقه داشتم به رشتهای بروم که کارش معلوم و مشخص شده نباشد. مثلا در پزشکی معلوم است که شما جراحی کرده و شکم پاره میکنید و دوا میدهید(با خنده). معدن رشتهای است که مشخص نیست شما چقدر به هدفی که دنبالش هستید میرسید. معلوم نیست معدنی را که پیدا میکنید و توسعه میدهید، به چه جایی میرسد. اتفاقا شاید هم روی همین عقیده و ایده که در وجود من بود تقریبا بیشتر معادنی را که پیدا کردم ذخایرش میلیاردی بوده است.
آن طور که شنیدهایم قبل از انقلاب گروه برادران رضایی که شما با پشتوانه مالی این گروه سرچشمه را کشف کردهاید، در استخراج معادن برای خود تشکیلات وسیعی داشتهاند شما هم بعد از فارغالتحصیلی به این گروه پیوستید. چه شد که جذب برادران رضایی شدید؟ قبل از فارغالتحصیلی هر سال، سه ماه تابستان را میرفتیم کارآموزی. دوره اول کارآموزی من در معادن زغال هجدک کرمان و شمشک تهران بود. درسهایی را که خوانده بودیم عملا آنجا میدیدیم و گزارش میدادیم و خود گزارش کارآموزیمان برای رشته معدن با ضریب چهار نمره داشت. یعنی معلوم بود که دانشجویی که آنجا رفته چیزی از آن معدن فهمیده و گزارش داده. تازه ما مینوشتیم و خط میزدیم که فلان جا، فلان قسمت کار اشتباهی انجام شده و اصلاح کنید. اتفاقا در معادن زغال شمشک گزارشی نوشته بودیم و نسبت به احتمال انفجار آنجا هشدار دادیم. چند ماه بعد در آنجا انفجاری رخ داد و ۲۴ نفر کشته شدند. مرحوم مهندس نصراله محمودی که استاد ما بودند گزارشهای ما را برای مقامات بردند و گفتند دو، سه تا از دانشجویان ما به رئیس معدن کپی گزارششان را هم داده بودند که در اینجا کارگرها دقت نمیکنند و میروند در قسمتهایی که گازها جمع میشود، سیگار میکشند. این سیگار کشیدنهای بیموقع باعث شد جانشان گرفته شود. میخواهم بگویم واقعا کارآموزی میکردیم و شوق و اشتیاق یاد گرفتن در محیط کار را داشتیم.
تابستان سال بعد شرکتهای معدنی و همچنین کارخانههای صنعتی اعلام کرده بودند که معادن کرومیتی در جنوب کرمان به نام معادن اسفندقه که تقاضای کارآموزی کرده است. بروبچههای معدنی ما هیچ کدام حاضر نشدند بروند ولی من گفتم میروم. آنها گفتند آنجا بد آب و هواست. من خودم جنوبیام و سرما و گرما اذیتم نمیکند و میتوانم به خصوص گرما را تحمل کنم. سالی که رفتم برای کارآموزی یک روز و نصفی در اتوبوس بودم تا رسیدم به
سنگ مس وقتی اکسیده میشود به رنگ آبی و سبز درمیآید. در آن روستا چون این رنگها را دیده بودند اسم چاه را چاه فیروزه گذاشته بودند. وقتی به سرچشمه رسیدم با آن دیدی که همیشه به دنبال چیزهای بزرگتر بودم، دیدم دو تپه به فاصله دو، سه کیلومتر است که همه تقریبا علامتهای سبزی میزند. ترکیبات اکسید مس در سطح توده باتولیت بود
کرمان. از کرمان هم دو روز در اتاقی به نام هتل اخوان که شبیه کاروانسرا بود اقامت داشتم تا بالاخره سوار کامیونهایی که از معدن سنگ میبردند شدم. شش صبح راه افتادم و پنج بعدازظهر رسیدم معدن. میخواهم این را بگویم که سرم درد میکرد برای این جور جاها. دانشجویان دیگر بچههای تهرانی یا شمالی بودند اصلا نمیتوانستند در چنین مکانهایی فعالیت داشته باشند. رفتم معدن کرومیت اسفندقه که آن موقع یک انگلیسی هم آنجا بود و کار میکرد. با اینکه به عنوان کارآموز رفتم اما این دو، سه ماهه آنچنان کار را قبضه کردم که خود آن انگلیسی تعجب کرده بود. آدمی فوقالعاده انرژیک بودم و سه، چهار ساعت هم بیشتر نمیخوابیدم هنوز هم خوابم کم است. آن موقع سه شیفته هم بودیم. میرفتم مثل اجل معلق ساعت سه نصفشب سراغ کارگرها که نشسته بودند یا میخندیدند یا چرت میزدند من هم مینشستم کنارشان و شروع میکردم به صحبت کردن! آنها با دیدن من جا میخوردند. از کارآموزی که برگشتم ورقه استخدام را به من نشان دادند که فلانی با حقوق سه هزار تومان به عنوان مهندس معدن در اسفندقه انتخاب شدهای در حالی که هنوز درسم تمام نشده بود و دو ماه از آن مانده بود. شرکت اسفندقه مربوط به برادران رضایی بود که از معادن آن منطقه کرومیت استخراج میکرد و مستقیم از بندرعباس به دیگر کشورها میفرستاد. آن موقع کرومیت در ایران کاربردی نداشت.
چه شد که سراغ مس رفتید؟ در سال ۴۶-۴۵ قیمت مس به علت اتفاقاتی که در شیلی اتفاق افتاد بالا رفت. شرکت به دنبال این بود که با توجه به افزایش قیمت مس خود در ایران ذخایری را کشف کند. بنده مامور این کار شدم. در تمام ایران گشتیم و چندین نقطه جالب توجه در اطراف سرچشمه و سنقر پیدا کردیم. خیلی جاهای دیگر (نزدیک ۴۰ نقطه) را گشتم. برای ذخیره مس در سرچشمه یک نفر قبلا پروانه اولیه کار را گرفته بود. مقداری هم کار انجام داده و میزان ذخیره را حدود ۱۰۰ هزار تن با عیار یک درصد اعلام کرده بود. با استفاده از اطلاعاتی که داشتیم آمدیم زیر کوههای سرچشمه شروع کردیم به حفر تونلهای اکتشافی و تمام قسمتها را توسعه دادیم. من مدام جستجوگر این بودم که یک چیز بزرگتر و مهمتر پیدا کنیم، همین منجر به این شد تونلهایی را در سرچشمه حفر کنیم اما تجهیزات ابتدایی ما اجازه نمیداد به حفر تونلهای بزرگتری دست بزنیم، به همین خاطر از وزارت اقتصاد وقت که معادن زیر نظرش اداره میشد تنها دستگاه حفاریاش را گرفتیم و حفاریهای جدیدی انجام دادیم. این حفاریها به ما نشان داد صد میلیون تن سنگ مس در این منطقه وجود دارد که پس از حفاریهای جدیدتر به ۵۰۰ میلیون تن سنگ مس رسیدیم.
چه کسی به شما گفت بروید و در آنجا معدن را کشف کنید؟ خودتان رفتید؟ کارشناسان آلمانی و انگلیسی در ایران مطالعاتی انجام داده بودند. نتیجه مطالعات آنها نشان میداد در کشور ما پتانسیلهای مسی خوبی وجود دارد. به علت دو رشته کوه زاگرس و البرز و دامنههای زاگرس که تا سیستان و بلوچستان کشیده میشود و در دامنههای شمالی و جنوبی ارتفاعات که در حقیقت از زمین بالا آمده است معادن مس زیاد است. با توجه به تحولات بینالمللی و بالا رفتن قیمت مس و از آن طرف پایین آمدن قیمت نفت که در آن زمان توامان شده بود شرکتی که ما آنجا کار میکردیم پیشنهاد داد شما بیایید برنامهای بریزید برای اکتشاف مس. چون علاقهمندی ما را دیده بودند و میدانستند سرمان برای کار معدن درد میکند.
همان شرکت برادران رضایی دیگر؟ بله برادران رضایی. آمدیم تیمی درست کردیم و یک لندرور ۱۲ نفره انگلیسی و دو تا استادکار انارکی گرفتیم. این دو استادکار انارکی قبلا با کارشناسان خارجی رفته و ایران را گشته بودند منتها چیزی نمیدانستند و فقط جاهایی را که رفته و گشته بودند یادشان بود. ما با آنها سوار شدیم و نزدیک یک سال تمام ایران را گشتیم. هر جایی هم که میرفتیم آنها را روی نقشه یادداشت میکردم و به شرکت گزارش میدادم و آنها پروانهاش را میگرفتند. بعد با توجه به آنکه ذخیره کجا بود و ما چه امکاناتی داشتیم به آنجا رفته و کارمان را شروع میکردیم. بالطبع یکی از جاهایی که رفتیم سرچشمه بود. چون سرچشمه نزدیک معادن اسفندقه و فاریاب است و میتوانستیم تجهیزاتی را از آنجا به این منطقه بیاوریم. در سرچشمه چاهی هست به نام چاه فیروزه که در آن گزارشهای اولیه هم هست. سنگ مس وقتی اکسیده میشود به رنگ آبی و سبز درمیآید. در آن روستا چون این رنگها را دیده بودند اسم چاه را چاه فیروزه گذاشته بودند. وقتی به سرچشمه رسیدم با آن دیدی که همیشه به دنبال چیزهای بزرگتر بودم، دیدم دو تپه به فاصله دو، سه کیلومتر است که همه تقریبا علامتهای سبزی میزند. ترکیبات اکسید مس در سطح توده باتولیت بود(باتولیت تودههای گنبد مانندی است که از زیر زمین بالا میآید).
سرچشمه آن موقع روستا بود؟ بله، روستایی با ارتفاعی حدود ۲۷۰۰ متر و نزدیک به قلههای وسط زاگرس که در دو طرف هم چشمههای آب وجود داشت. نام سرچشمه هم به خاطر همین چشمههای مختلف است.
مگر زاگرس تا آنجا ادامه دارد؟ بله. زاگرس از جنوب کرمان میرود به سمت سیستان و بلوچستان و به سلسله جبال هندوکش در کوههای افغانستان و پاکستان میپیوندند. که در حقیت میتوان گفت البرز و زاگرس به شکلی بعد از آن چینخوردگیها در قسمتهای افغانستان به هم میرسند. سرچشمه به قول معروف من را گرفت. با توجه به اینکه بودجه به اندازه کافی داشتیم بلافاصله به آنجا رفته و دفتری در رفسنجان مهیا و ۵۰-۴۰ نفر کارگر هم استخدام کردیم. کارهای اولیه را میتوانستیم با این تجهیزات انجام دهیم.
روی همان بله. پایین این تپهها که کنار جوی قرار داشت و آبش تقریبا به رنگ سبز و آبی بود. رنگ این چشمه خود نشانه و شاخص وجود مس در آن سنگها بود. با حفر تونل کنار درهها میخواستم قشر رویی را بشکافم چون میدانستم این قسمتها هوازده و اکسیده است. همان طور که عرض کردم در اکتشافات اولیه یکصد میلیون تن سنگ مس کشف کردیم. اکتشافات که ادامه مییافت سرچشمه روز به روز بزرگتر میشد به طوری که ذخیره به نزدیک ۲۰۰ میلیون تن رسیده بود. گروهی که از سازمان ملل در سازمان زمینشناسی بودند آمدند آنجا را بازدید کردند و به یکباره سروصدایی در دنیا به پا شد. یادم هست یکی از زمینشناسان که نامش در خاطرم نیست به من گفت فلانی اینجا با این پتانسیلی که دارد یکی از بزرگترین معادن دنیا خواهد شد. او گفت اگر در هر جای دیگری تونل بزنید شبیه همین جاست و پرسید که چرا این کار را نکردید؟ گفتم خوب امکانات محدود است و بخش خصوصی است. آن موقعها هم طوری نبود که دولت کمک کند یا بانکها بابت کار صنعتی وام صنعتی بدهند. به هر حال این پروژه در حدی شد که ذخیره مس آن به بالای ۵۰۰ میلیون تن رسید. دستگاههای حفاری و امکانات بیشتری آوردیم و دیدیم که این کار، کار ما نیست. یعنی اشل کار بزرگتر از شرکت ماست به خصوص اینکه از اول برادران رضایی به من گفتند ما دنبال معدنی میگردیم که ۱۳-۱۲ میلیون تن ذخیره داشته باشد. آن موقع مس برای تسلیحات و وسایل نظامی استفاده میشد و ذخایر ما به اندازهای نبود که برای کابل و این چیزها استفاده شود که در حقیقت مصرف اصلیاش است ولی خب ما که اینجا را پیدا کردیم کمیت بالا زد. بعد که کارشناسان خارجی آمدند، گفتند که این معدن بزرگ است و باید دستگاههای مختلف گذاشته شود و کنسانتره شود، تغلیظ شود، ذوب شود، الکترولیز شود، بعد هم مس مثلا حدود نود و چند درصد است که بعد هم باید تصفیه الکتریکی شود و الکترولیز و آند و کاتد و بالاخره ذوب شود و از ذوب شدهاش ورقههای مس ناخالص درست شود و بعد در حوضچههای الکترولیز گذاشته شود و مس کاتد که مس خالص ۹۹ درصد است تهیه شود که آن مس آن موقع قابل فروش در بازار بود.
به شما که آن موقع ذخیره ۵۰۰ میلیونی کشف کردید، چه چیزی دادند؟ آن موقع قانون معادن میگفت کسی که یک معدن را کشف کرد یک درصد سنگ خود معدن حقالکشف کاشف است.
تا آخر عمر؟ تا آخر عمر. به همین خاطر معروف شدم به آقای یک درصد؛ اما این یک درصد دوامی نداشت چرا که به یکباره معدن مس سرچشمه ملی اعلام شد و دولت این معدن را به نام خود کرد و آن را از شرکت برادران رضایی گرفت.
یک درصد شما چه شد؟ به بنده هم حدود ۵۰۰ هزار تومان دادند که با آن توانستم خانهای در تهران بخرم! به شرکت رضاییها هم ۵۴-۵۳ میلیون پول و چند امتیاز دادند. یکی امتیاز احداث کارخانه هپکو. دیگری هم کارخانه سیمان شمال یکی هم معدن شاه کوه اصفهان.
آخرین باری که سرچشمه رفتید کی بود؟ سال ۸۳ بود. مدیرعامل وقت شرکت مس گفتند سمیناری داریم شما بیایید خاطراتتان را بگویید.
بعد از چند سال به سرچشمه میرفتید؟ خوب حساب کنید از ۵۳ تا ۸۳ میشود ۳۰ سال.
چرا معدنی را که خودتان کشف کرده بودید ۳۰ سال بیخیالش شدید؟ من بیخیال نشدم.
یعنی دلتان نمیخواست به آنجا بروید. دلم میخواست بروم اولا هشت سالش جنگ بود و بعد هم که به هر حال ما نمیتوانستیم سر خود برویم باید آنهایی که بودند دعوتمان میکردند.
میخواهم بدانم شما به عنوان مکتشف سرچشمه و خیلی از معادن دیگر، این روزهایتان چطور میگذرد؟ من این روزها حالت مشاور را دارم. بعضی جاها کسانی که کار دارند به دلیل اینکه من پایه ارشد نظام مهندسی معدن هستم از معادن مختلفی زنگ میزنند و به عنوان مشاور میروم معدن را میبینم و قراری با هم میگذاریم و حقالزحمهای به من میدهند. گزارشی برایشان مینویسم و خودم هم با توجه به تجربهای که پیدا کردهام به آنها توصیهام این است که هیچ وقت معدن بزرگی پیدا نکنید یا کاری را که دارید به یکباره توسعه ندهید. چون متاسفانه در ایران وقتی کار بزرگ میشود هزاران خواهان پیدا میکند و اجازه نمیدهند به راحتی کارتان را جلو ببرید و تشویق هم نمیکنند. این روزها هر صنعتگر یا معدنکاری را که میبینم میگوید خوشا به سعادتتان که شما الان کاری در اختیار ندارید! کارآفرین و تولید کننده در حال حاضر نه احترامی دارد و نه پشتوانهای.
به غیر از سرچشمه چه معادن دیگری را کشف کردید؟ شرکت مترو برای ایستگاههایش سنگ میخواست که معادن کلاردشت را در سال ۶۸ پیدا کردم. همین سنگهای گرانیتی صورتی رنگ در ایستگاههای مترو مربوط به این معدن است. صدها میلیارد سنگ گرانیت دارد نه فقط یک میلیارد و دو میلیارد بلکه تمام ارتفاعات علمکوه، گرانیت است. معدن دیگری طرف اریجان پیدا کردم که مترو با تامین اجتماعی دعوا کرد و تامین اجتماعی هم آمد معدن را گرفت. بعد هم نتوانست با روستاییها کار کند، تعطیل کردند که الان دوباره فرستادهاند دنبال ما که بیایید میخواهیم دوباره این معدن را راهاندازی کنیم. یک معدن دیگر در جاده چالوس پیدا کردم که همین سنگ سبز که در دیواره شومینه میبینید مال آن معدن است که چندین میلیارد سنگ دارد.
پروانه این معدن به نام خودتان است؟ بله پروانه این را دیگر برای خودم گرفتم(برای اولین بار). شومینه پشت سرتان را هم با سنگهای نمونه که آوردیم ساختیم. این معدن هم به محض اینکه سروصدایش بلند شد محیط زیست و منابع طبیعی پیدا شدند و جلوی آن را گرفتند.