مبحث

گذر گاه عافیت

مبحث

گذر گاه عافیت

توسعه و چپاول

معرفی کتاب :توسعه و چپاول


به پیشنهاد و معرفی : رضا صادقیان (دانشجوی دکتری علوم سیاسی)

با نگاهی به صفحات ابتدای کتاب تاریخ نشر اندکی قدیمی می‌نماید، شاید به این دلیل که خیلی‌ها دوست دارند کتاب‌های جدید و نو را بخوانند و خیلی علاقه‌ای برای بازخوانی کتاب‌های منتشر شده در سال‌های نه چندان دور دیده نمی‌شود. حکایت پر غصه شمارگان کتاب‌های جدید البته داستان خاص خودش را دارد، خصوصا در بازار گران و گُر گرفته نشر و کاغذ، اما برای پژوهشگران چندان تفاوتی ندارد که تاریخ نشر کتابی متعلق به گذشته باشد و یا امروز، از دید پژوهش‌گر تیز بین مهم چارچوب و روش‌شناسی می‌باشد که نویسنده پی‌گرفته است و نه سخنی دیگر.

در واقع اگر نویسنده کتابی از روش‌شناسی و چارچوب نظری خاصی برای بیان گفته‌های خویش بهره‌جویی کرده باشد در طول زمان نوشته وی کهنه نمی‌شود و از مد نمی‌افتد. کتاب توسعه یا چپاول یکی از همان آثاری است که به سادگی از میدان آثار تحقیقی خارج نشده و نمی‌توان در زمینه توسعه و تحولات کشورهای در حال توسعه پژوهش کرد و چنین اثری را نادیده گرفت.

کتاب «توسعه یا چپاول: نقش دولت در تحول صنعتی» از این رو همچنان قابل خواندن و بازخوانی است که از روش‌شناسی خاصی برخوردار است. نویسنده دقیقا می‌داند قرار است از کدام زاویه به رویدادها بنگرد، قصدش صرفا کنار هم قرار دادن رخ‌دادها و بیشتر کردن صفحات کتاب نیست بلکه در پی آن است که با نگاهی به کشورهای در حال توسعه و بررسی ساختار کشور هند، برزیل، کره‌جنوبی، ژاپن و تایوان(ص ۹۳) مسیرهای طی شده هر کدام از کشورها را با توجه به تاریخ و تحولات همان کشورها نشان دهد. چرا که تحولات در هر کشوری با کشوری دیگر متفاوت است، نمی‌توان برنامه‌هایی که در کشوری خاص با پاسخ‌های مثبت روبرو شده در کشوری دیگر به کار گرفت و انتظار داشت به همان موفقیت‌ها رسید، بسیار اتفاق افتاده که همان راهکارها در جایی دیگر نتایج مخربی به بار آورده باشد. اوانز در فصل‌های مختلف کتاب دقیقا همین مسئله را بیان می‌کند و می‌کوشد نظرات خویش را با مثال‌های تاریخی پربارتر نماید.

نگاه و به عبارت دقیق‌تر روش‌شناسی پیتر اوانز به رویدادها و تحولات کشورهای در حال توسعه و حتی توسعه یافته و صنعتی «نهادگرا» است. در واقع نهادگرایانی همچون وی تلاش دارند با بازخوانی تاریخ و تغییرات شکل گرفته در کشورها ما را با این مهم آشنا سازد که آنچه باعث تحولات  می‌گردد نه اشخاص بلکه نهادهایی است که در طول تاریخ شکل گرفته و با حرکت تدریجی و آرام سبب تغییرات کم و یا دگرگونی‌های بزرگ شده‌اند(ص ۴۱۶).

نگاه نهادگرایان بیش از آنکه به سمت جامعه باشد و یا آنکه سعی نماید فضاهای بوجود آمده توسط جامعه مدنی قدرتمند را ردیابی نماید، دقت و موشکافی در تحرکات دولت است. دولتی که نهادهای خاص خود را دارد، ‌دولتی که از اجزاء متفاوتی شکل گرفته و هر کدام از این تکه‌ها می‌توانند نقش خود را در امر توسعه داشته باشند. با این حال نویسنده تلاش دارد رابطه‌ای میان جامعه و دولت برقرار سازد(ص ۴۱۶). اما همزمان فراموش نمی‌کند ارتباط میان جامعه و دولت به طور خاص در کشورهای در حال توسعه سخت و گاه بسیار دشوار بوده است و باعث بوجود آمدن تنش‌های کوتاه مدت خواهد شد(فصل دهم).

جمله کوتاه وی در صفحه ۴۲۴ کتاب درباره جامعه و دولت در کشورهای توسعه یافته بسیار جالب توجه است. می‌نویسد: “دولت می‌تواند صنایع را پدید آورد اما نه آن طور که می‌خواهد”. وی مثال مترو کره‌جنوبی را به میان می‌آورد. خطوط بزرگ حمل و نقل شهری که بخش بزرگی از دست آوردهای دولت توسعه‌گرای کشور کره‌جنوبی به حساب می‌آمد، اما همین مترو بعد از ساخت و تکمیل شدنش، بیش از ۴۰۰۰ کارگر و کارمند را در دل خود جای داد و باعث شکل‌گیری اولین اعتراض کارگری-کارمندی در سال  ۲۰۰۰ علیه دولت وقت شد.

هر چند آن اعتراض توسط نیروهای پلیس سرکوب شد ولی نشان داد نقش دولت در امر توسعه همیشه آنچنان نیست که دولتی‌ها می‌خواهند،‌ چرا که بسیار اتفاق ‌افتاده دولت‌های توسعه‌گرا برخلاف هدف اصلی و افق‌های تعریف شده که همان آرام نگاه داشتن اعتراض‌ها و یا خفه کردن صدای مخالفان باشند خود راه‌های منتهی به اعتراض و قوی‌تر شدن جامعه مدنی را هموار سازند.

پیتر اوانز با تکیه زدن به جایگاه نهادگرایان و مشخص ساختن روش‌شناسی چنین مفهومی، به نقد نوفایده‌گرایان می‌پردازد(ص ۴۲۰) آنها را محکوم می‌کند که در بانک جهانی گرد هم جمع شده و در پی کپی‌برداری و الگوهای خیالی سیر می‌کنند و همین طرح‌های شبیه‌سازی شده را به کشورهای عقب‌مانده و یا در حال توسعه می‌قبولانند و باعث شکست و یا ورشکستگی این کشورها می‌شوند(فصل اول).

بخش عظیمی از نقدهای وی درباره به کارگیری و نگاه غالب سیاست‌های تعدیل در بانک جهانی است، چرا که اقتصاددانان لیبرال تلاش داشتند نسخه‌ای واحد را برای تمام کشورهای در حال توسعه بپیچانند و عملا از تاریخ و نهادهای هر کدام از این کشورها چشم پوشی کنند، وی با اعتماد کامل بیان می‌دارد به کاربردن چنین روش‌هایی سرانجامی جزء شکست نخواهد داشت(فصل اول و بخش‌هایی از فصل دهم).

آنچه کتاب توسعه یا چپاول را بیش از همه خواندنی می‌نماید وقوع بحران‌ مالی کشورهای جنوب شرقی آسیا در سال ۱۹۹۷ میلادی است، بحرانی که نشان داد توصیه‌های صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی برای کشورهای در حال توسعه چقدر خطرناک است و باعث بوجود آمدن بحران‌هایی از قبیل بیکاری گسترده،‌ فقط و شکاف طبقاتی می‌شود و امنیت را دچار مخاطراتی بزرگ می‌کند.

اما در سال‌های اخیر و با وقوع بحران مالی سال ۲۰۰۷ میلادی، که از کشور آمریکا آغاز شد و پیامدهای آن  در کشورهای دیگر رخ نمایاند روی دیگر استقبال به نظریه نهادگرایان طی چند سال اخیر است. در واقع بعد از چنین رویدادی بود که جنس قابل عرضه اقتصاددانان نهادگرا بیش از هر زمان دیگری مشتریانی بیشتر از گذشته یافت و فرصتی دوباره فراهم آمد تا نظرات کسانی چون اوانز، رابینسون و لفت‌ویج و دیگر اقتصاددانان نهادگرا با استقبال روبرو شود

توسعه و تضاد

  1. خلاصه کتاب «توسعه و تضاد»

    خلاصه کتاب «توسعه و تضاد» 
    تلاش عمده این کتاب این است که تشریح کند چگونه مدیر نیزاسیون ( یا به اصطلاح توسعه جامعه)می تواند شرایط انقلاب را که یک پدیده نادر است در یک جامعه فراهم نماید . 
    مدیر نیزاسیون چند نتیجه بدنبال داشت که عبارت بودند از : تشدید نابرابری اجتماعی ، افزایش درک این نابرابری ، بوجود آمدن طبقه متوسط و فرایند تغییرارزشها . به این ترتیب که اقدامات اقتصادی نظیر تغییر نرخ ارز و تورم موجب کاهش در آمد واقعی و قدرت خرید مردم گردید همچنین با ابزار مختلف ( واردات ، تبلیغات ،مراکز تجاری و......) یک فرایند قوی تولید نیاز در مردم در پیش گرفته شد . این ها برای یک نظام سیاسی شبیه خودکشی است زیرا در نتیجه آن سطح نیازهای غالب مردم بالاتر از سطح در آمدشان قرار گرفت و مردم در ارضای نیازهایشان با موانع اساسی روبرو شوند . در نتیجه ارضای نیازهای تولید شده و از آن مهمتر وسیله ارضای آن نیازها ،یعنی در آمد و پول برایشان با ارزش شد . به این ترتیب تغییر ارزشها رخ داد . یعنی پول تحت این شرایط به ارزش والاتر از ارزشهای دیگر تبدیل گشت . 
    نمایش ثروت قشر بالا و تسهیلاتی که برای قشر بالا فراهم آمد . گرایش بارز مدیران دولتی به تجملات و ظواهر و تغییر جو کلی جامعه موجب شد که مردم ارزشهای جدید را تایید شده (هنجار ) ببینند .پولجویی یک ارزش قالب شد و برای اقشار کم در آمد ارزشهای دیگر را تحت الشعاع قرار داد . ضمنا اعتماد زیاد به مسئولین اجرایی نیز کاهش یافت 
    از آنجا که دستیابی به هدف ، یعنی وسیله ارضاء نیاز (پول ) برای اکثریت قشر پایین با موانع زیاد همراه بود ، این فرایند موجب پیدایش نارضایتی در مردم شد. نارضایتی به تدریج در جامعه به یک هنجار تبدیل شد حتی برای آنان که از نظر اقتصادی دلیلی برای نارضایتی نداشتند. 
    از طرف دیگر رشد سریع اقتصادی باعث پیدایش قشر متوسط شد که بیشتر مردم از اصول منطقی پیروی می کردند اینها دیگر به دنبال نیازهای اولیه خود نبودند بلکه در جستجوی عدالت اجتماعی احترام اجتماعی و ... بودند و همین درک آنها را از بابرابری بیشتر می کرد. بنابراین تعداد کافی از نارضایان در کلیه قشرها بالاخص در قشر متوسط به وجود آمد. 
    برای یک نظام سیاسی و متفکرانه باید حتماً قبل از آنکه نارضایتی به هنجار تبدیل و فراگیر شود آن را فرو نشاند زیر تبدیل نارضایتی به هنجار بسان یک سیل خروشان خانه مان برانداز است. تحت شرایط نارضایتی انسانها مایلند نارضایتی خود را بیان کنند و اگر در آغاز با روشهای کنترل شده، امکان بیان به آنها داده شود می توان نارضایتی را مهار نمود . اما این کار انجام نگرفت بلکه راه انتقاد نیز مسدود به نظر می رسید ، با این استدلال اشتباه که انتقاد حمل بر عدم وحدت بین مسئولین می شود. 
    البته غیر از مدرنیزاسیون وتوسعه عدم مشروعیت نظام نیز موجب تضاد و انقلاب می شود .نظامی که با ارزشهای مردم منطبق نباشد ،مشروعیت و پایداری خود را از دست خواهد داد. پیروی از ارزشهای مذهبی برای مردم ایران بصورت یک هنجار درونی بود و مردم ایران بشدت تابع هنجارهای درونی ایجاد شده می باشند . اما نظام حاکم چنین ارزشهایی را نفی می کرد. در نتیجه حرکت نیروهای هنجاری رخ داد . هر شرایط حرکت هنجاری خارج از کنترل مسئولین و بیشتر در کنترل کسانی است که بطور تخصصی و با ابزار مناسب بخشهای غیر رسمی جامعه را ازطریق کنترل هنجارها – در زیر سلطه دارند . 
    پس برای گریز ازعواقب مدیرنیزاسیون و توسعه بایستی چند نکته را مد نظر داشت : 
    1- داشتن برنامه متفکرانه و حساب شده از نظر علمی 2- شرط اصلی دستیابی به همه اهداف ، داشتن و ساختن یک نظام اجتماعی منسجم و کار است و لذا این چنین نظام اجتماعی بایستی اولین و مهمترین هدف باشد . 3- ایجاد مشروعیت از طریق رفع نابرابری ها و ایجاد عدالت اجتماعی.


    تهیه و گرداوری:Tamishe.IR
  2. کاربران زیر از Haman تشکر کرده اند:

  3. اعتبارات داده شده به این پست

دست نوشته یک دانشجو

وقتی از آغاز انحراف در دوران سازندگی می گوییم، از چه صحبت می کنیم؟ + بازخوانی کتاب توسعه و تضاد

این چند خط نه از آن جهت که پاسخی به ادعای اخیر هاشمی رفسنجانی درباره کاهش فاصله طبقاتی در دولت سازندگی است، از آن رو خواندش می تواند مفید باشد که یک تحلیل اجتماعی- فرهنگی از تحولات ایران بعد از جنگ به مخاطب ارائه می کند و تغییر گفتمان مدیریت کشور از آن برهه به بعد را به خوبی توضیح می دهد.

کتاب «توسعه و تضاد» پروفسور فرامرز رفیع پور، استاد برجسته جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی شاید بهترین کتابی است که در تحلیل و توصیف جامعه شناسانه سالهای سازندگی به نگارش در آمده است.

هاشمی  در دیدار جمعی از سرداران سابق سپاه به دفاع از عملکرد دولت خود پرداخته و ماحصل آن را کمتر شدن فاصله میان فقیر و غنی توصیف کرده است.

هاشمی رفسنجانی در این دیدار که روز اول بهمن 1392 در دفترش برگزار شده، گفته است:
 
«در سالهای سازندگی، تمام کشور، کارگاه تلاش و کوشش بود وخانواده‌ها، حاصل دسترنج خود را در سفره‌ها مصرف می‌کردند و این دولت بود که به کمک‌های آنها نیازمند بود و بر خلاف اظهارات بدخواهان، دهکهای پائین وضع بهتری پیدا کردند و ضریب جینی به نفع فقرا اصلاح شد و مناطق محروم نیز از آثار سازندگی، بهره بردند.»
 
اما این اظهارات آقای هاشمی 180 درجه متضاد با سخنان خود وی در سال گذشته است که در گفتگو با نشریه همشهری ماه در تیرماه 1391 به افزایش فاصله غنی و فقیر در دولت سازندگی اعتراف کرده و ضمن دفاع از عملکرد دولت اول خود طی سالاهی 68 تا 72، گفته بود: 
 
«عده ای بادکنکی سرمایه دار می شدند و عده ای محتاج تر و فقیرتر. هنر دولت سازندگی در آن شرایط این بود که اولا بین روحیه دوران جنگ و پس از آن تعادل برقرار کند و ثانیا به زیرساخت ها توجه کند.»
 
 
با این حال، به نظر می رسد جدای از استناد به سخنان خود هاشمی در رد این ادعا که «بر خلاف اظهارات بدخواهان، دهکهای پائین وضع بهتری پیدا کردند و ضریب جینی به نفع فقرا اصلاح شد»، می توان به بازخوانی بخش هایی از کتاب ارزشمند «توسعه و تضاد» اثر پروفسور فرامرز رفیع پور پرداخت که ضمن آسیب شناسی جامعه شناسانه تحولات ایران بعد از انقلاب، به طور مستند به تشریح افزایش فاصله طبقاتی در دوره سازندگی پرداخته و از آن مهم تر به بررسی چگونگی جا به جایی ارزش ها در این دوران از جمله تبدیل شدن ثروت اندوزی به یک ارزش و فقر به عنوان یک ضد ارزش می پردازد.
 
رفیع پور در فصل سوم این کتاب  با اشاره به ادعای شیبانی معاون وقت بانک مرکزی در دولت سازندگی و ادعای افزایش سهم طبقات کم در آمد و کاهش نسبی سهم طبقات پردر آمد می نویسد:
 
شیبانی توزیع در آمد برای مناطق شهری در سالهای 1368 تا 1371 را به صورت زیر ارائه داده است
 
 
اما این ارقام نسبت به ارقام مشابه از منابع دیگر تفاوتهایی را نشان می دهد. اولا مرکز آمار ایران برای سالهای 1368 تا 1370 ضریب جینی متفاوت از آنچه شیبانی ذکر کرده، در آورده است:
 
 
بنابر این بر اساس ارقام فوق از مرکز آمار، نه فقط ضریب جینی از آنچه که شیبانی از بانک مرکزی ارائه کرده بیشتر است، بلکه علاوه بر آن یک افزایش نابرابری را نیز نشان می دهد.
 
رفیع پور در بخش دیگری از این کتاب نیز با اشاره به نتایج یک تحقیق در سال 1373 در تهران می نویسد:
 
«حداقل برای ساکنین شهر تهران عموما این احساس وجود دارد که تفاوت بین فقیر و ثروتمند زیاد است ... در این تحقیق نزدیک 80% معتقد بودند که این تفاوت بسیار زیاد است و 12% آن را زیاد ارزیابی می کردند. به عبارت دیگر  بیش از 91% از پاسخگویان تفاوت بین فقیر و ثروتمند در ایران را زیاد تا بسیار زیاد می دانستند.»
 
پروفسور رفیع پور در مجموع در فصل سوم این کتاب مسائل به وجود آمده ی بعد از سال ۱۳۶۸ را در ایران بررسی میکند و با بررسی سه مؤلفه ی متغیر درآمد، شغل و تحصیلات به این نتیجه می رسد که نابراری در ایران نه تنها کاهش پیدا نکرده است بلکه میزان نابرابری افزایش پیدا کرده است.
 
 او معیار کشور را ظواهر مدنیزاسیون نمی داند، بلکه ملاک پایه ای را نابرابری اجتماعی می داند که نه فقط آن را با آمار دولتی، بلکه به صورت مستقیم به صورت جمع آوری آمار و غیر مستقیم میتوان سنجید.
 
رفیع پور اشاره میکند که در جامعه یک فرایند تغییر ارزش به وجود آمد که باعث به وجود آمدن نابرابری شد و اقداماتی که در سالهای بعد از ۱۳۶۸ انجام شد (بالاخص در زمینه ی اقتصاد و آموزش) موجب افزایش نابرابری گشته و در نتیجه آن ( به علت گسترش فقر )، ثروت در جامعه با ارزش شده است و وقتی نابرابری در جامعه زیاد میشود، ارزشهای مادی جامعه را فرا می گیرد.
 
این  اقدامات در جهت ایجاد نیازهای جدید باعث افزایش نیازها و درآمدها کفاف ارضای نیازها را نمی دهد و یا کاهش می دهد و وقتی راههای رسیدن به اهداف مسدود باشد و کنترل های درونی و بیرونی ضعیف باشد، انواع کارهای خلاف و انحراف در جامعه روی می دهد، و سپس این انحراف در جامعه گسترش و تبدیل به هنجار می شود:
 
«از سال ۱۳۶۵ به ۱۳۷۱ (و سالهای بعد) یک تغییر ارزشی در زمینه پایبندیهای مذهبی و اعتقادی در جامعه روی داده است. از یک طرف میزان تمایل مردم به دین و روحانیت و سمبلهای مذهبی (مانند حجاب) کاهش و از طرف دیگر تمایل آنها به مادیات افزایش یافته است. بنابراین در اینجا کاملا مشهود است که در شرایط جامعه ما یک تضاد مشخص بین ارزشهای مادی و ارزشهای مذهبی وجود دارد، چنانکه ماکس وبر  نیز قبلا بر آن تأکید کرده است؛ هر چه که در یک جامعه (بالاخص با روشهائی که در ایران در پیش گرفته شده است، در چنین زمان کوتاهی) ارزشهای مادی بیشتر گسترش یابند، میزان پایبندی‌های مذهبی-اعتقادی مردم کاهش می‌یابد.»
 
رفیع پور در بخش دیگری از کتاب توسعه و تضاد با نقد رویکردهای بکار گرفته شده در دولت هاشمی رفسنجانی می نویسد:
 
«متاسفانه در ایران با نیت ( توسعه اقتصادی ) اقدامات دیگری نیز انجام گرفت، که در نتیجه ی آن فقر تاثیر تهدید آمیزی بر نظام اجتماعی می گذارد، بدین معنی که با اقداماتی، ثروت را به یک چیز خوب یعنی به یک ارزش مثبت و فقر رابه یک ارزش منفی تبدیل نمود. یعنی دارندگی و برازندگی و فقر و تنگدستی شرمندگی شد ... امام خمینی (ره) در هنگام و ابتدای انقلاب ثروت و نابرابری را با نام طاغوت به ارزش منفی تبدیل کرده بودند و در بیانات خود مشخصا کوخ نشینان را بر کاخ نشینان ارجح می دانستند. با تغییر سیاست بعد از سال 1368 که روند به اصطلاح  توسعه اقتصادی در پیش گرفته شده ، سرمایه از اهمیت زیاد برخوردار شد و ملاک و میزان ارزیابی ها، معیار های اقتصادی و مادی گشت. در این شرایط صاحبان سرمایه، یعنی ثروتمندان که تا آن موقع تا حدود زیادی مورد بی اعتنایی بودند و نمی توانستند با پول خود همه چیز و همه کس را بخرند، ناگهان با ارزش شده اند و فرصت خودنمایی یافتند.»
 
وی در ادامه تاکید می کند:
 
 «وقتی نابرابری در جامعه گسترش یافت و از طرف مسولین جامعه توبیخ نشد، بلکه آزاد گذاشته و یا حتی تشویق شد، ابتدا دارندگان مقیاس های ارزشی یعنی ثروتمندان، ثروت خود را بر اساس معرفها و مقیاس های ظاهری مثل اتومبیل و وسائل منزل و لباس به نمایش دیگران می گذارند و به وسیله ی آن برتری خود را بر دیگران نشان می دهند، یعنی از این طریق کوشش بر آن دارند تا احترام کسب نمایند و فخر فروشی و خونمایی کنند ... اما در شرایط، جامعه ی ما که در بین کشور های جهان سوم نیز شرایطی خاص داشته است کاربردی متمایز دارد و بدون افزایش درآمد نیز عمل می کند اما به طور مخرب، بدین معنی که افراد فقیر و کم درآمد نیزادای ثروتمندان را درمی آورند حتی اگر لازم باشد برای این کار پول قرض وگاه حتی دزدی می کنند.»
 
رفیع پور در ادامه توضیح می دهد: «در کناراین، نمایش وسایل ازجانب ثروتمندان که قشرهای پایین تر را به داشتن همان وسائل ترغیب می کند دولت نیز خود یک جریان و مکانیسم تشدید کننده دیگر را وارد نمود وآن حرکت اهرم های نیازآفرینی بود، برای مردمی که احساس فقر می کنند از هر سو کالاهای جدید و مدرن به نمایش گذاشته و در آن ها نیاز به داشتن این کالاها برانگیخته شد واین همان طور که گفته شد همان جویبار جدید است که به مسیر اصلی با ارزش شدن ثروت متصل می گردد و آن را تشدید می کند.

وقتی نمایش ثروت آغاز و از طرف دیگر از همه سوانواع نیازها به مردم تزریق شد، یک بیماری واگیر تمام جامعه را فرا می گیرد و همه کم و بیش آن چیزهایی را می خواهند که ثروتمندان دارند یا در جامعه به ارزش تبدیل کرده اند، زیرا از اینجا به بعد مقایسه های اجتماعی شروع می شود. افراد خود را با هم ردیفان و افرادی که وضعشان کمی بهتر از آن ها است مقایسه واگرازآن ها کمتر باشند، احساس عقب افتادگی وبی عدالتی نسبی می کنند. در این شرایط ابزارمادی مانند اتومبیل، طلا، جواهر و ... که تهیه آن ها به پول نیاز دارد، ابتدا برای قشر متوسط نیز با ارزش می شود، میل به برتری جویی و کسب ارزش و احترام، فرایند مقایسه و احساس محرومیت نسبی را در آن قشر به وجود می آورد وآن ها را به تهیه برخی ازآن ابزار بر می انگیزد.
 
اگر نا برابری ثروت، نابرابری حقوق اجتماعی را نیز به همراه داشته باشد و ثروتمندان خود خواهانه به فکرخویش واستثمار ضعفا باشند، درآن صورت آسیبها و بیماری های اجتماعی به مراتب بیشتر و پایدارتر خواهند بود. این وضعیت در ایران کنونی وجود دارد و این به نظام فئودالی و استبدادی گذشته بر می گردد که همواره هر کس ثروت بیشتری داشته حقوق بیشتر نیز دارا بوده است. این به یک عنصر فرهنگی تبدیل شده و مورد قبول همه است. از اینجاست که در ایران ثروت نه فقط امکان ارضاء نیازهای جسمی را بهتر فراهم میسازد بلکه احترام حقوق نفوذ وقدرت اجتماعی بیشتر را نیز در پی دارد ولذا ثروت درایران بیش از کشورهای غربی ارزش دارد.»
 
استاد رفیع پور در نهایت می نویسد:
 
«تاثیر نمایش یا خودنمایی بر اساس ابزار ظاهری ثروت (اتومبیل- لباس- وسائل منزل) که ابتدا ازقشر بالا و ثروتمند شروع می شود و علتش نیاز به احترام است در مرحله بعد به قشر متوسط سرایت می کند. با پیروی قشر متوسط از ارزش های مادی قشربالا، حرکت هنجاری و همه گیر مقایسه اجتماعی و احساس محرومیت نسبی قشر پایین را نیز فرا می گیرد و آنها نیز ادای قشر بالا را در می آورند. بدین ترتیب مقیاسهای ارزشی و مادی قشر بالا برای اکثریت به یک ارزش هنجار یا ارزش اجتماعی تبدیل می گردد. دلیل تبعیت قشر متوسط و فقیر نیزگرچه نیاز به احترام است اما نیاز به احترام قشر بالا در برتری جوئی جستجو می شود و در دو قشر بعد بالاخص فقیر بیشتر در حفظ آبرو و عقب نماندن است. (احساس بی عدالتی و محرومیت نسبی)»
 
 
اما جدای از تحلیل جامعه شناسانه استاد رفیع پور در این باره، مروری بر برخی از هشدارهای رهبر معظم انقلاب در دوران سازندگی نیز به خوبی نشان می دهد نه تنها نتیجه عملکرد اقتصادی دولت هاشمی رفنسجانی افزایش فاصله طبقاتی بوده است بلکه ضربه بزرگتر زمانی وارد می شود که رویکردهای کلان اداره کشور دچار تغییر شده و در بسیاری از مسئولان رویکردهای جدید و اشتباه برای اداره کشور بوجود می آید.

به عنوان مثال در روز اول شهریورماه 69 و پس از پایان اولین سال کار دولت اول هاشمی، معظم له خطاب به رییس جمهور و اعضای کابینه موضوع "عدالت اجتماعی" را صراحتا مورد تاکید قرار داده و می فرمایند:

«ما باید در جهت‌ کمک‌ به‌ محرومان‌ جامعه‌ حرکت‌ کنیم‌ ... در وضع‌ جامعه‌ و نظام‌ اجتماعی‌ و تاریخ‌ ما، کدام‌ اقشار و کدام‌ طبقات‌، بیشتر مورد ظلم‌ و ستم‌ و بی‌عدالتی‌ قرار داشتند و عقبند؟ باید به‌ اینها کمک‌ بشود. روشن‌ است‌ که‌ قشرهای‌ پابرهنه‌ی‌ کشور، این‌گونه‌اند ... ثروت‌ و همت‌ و مدیریت‌ و امکانات‌ مادی‌ و معنوی‌ کشو، (باید) در جهت‌ از خاک‌ بر کشیدن‌ آن‌ قشرهای‌ محروم‌ و مظلوم‌ برود. در تمام‌ برنامه‌های‌ دولت‌، بایستی‌ این‌ معنا مورد توجه‌ قرار بگیرد.»

 رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام در 23/5/1370 نیز می فرمایند: «اشراف مگر چگونه بودند؟ چون فقط آنها ریششان را ترشیده بودند، ما ریشمان را گذاشته ایم، همین کافی است؟! نه، ما هم مترفین می شویم. و ا... در جامعه ی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه شریفه " و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها" بترسیم ... اندازه نگهدارید؛ دولت مخارجش زیاد و سنگین است.»
 
معظم له در 22/4/1371 نیز با تعریض به مفهوم «سازندگی» تاکید می کنند:
 
«عده ای سازندگی را با مادیگرایی، اشتباه گرفته اند. سازندگی چیزی است مادیگری چیز دیگری است. سازندگی یعنی کشور آباد شود و طبقات محروم به نوایی برسند ... سازندگی همان کاری بود که علی ابن ابی طالب (ع) می کرد ... آن بزرگوار با دست خودش نخلستان اباد می کرد؛ زمین احیا می کرد؛ درخت می کاشت؛ چاه می کند و ابیاری می کرد. این سازندگی است. دنیا طلبی و ماده طلبی کاری است که عبیدا... بن زیاد و یزید می کردند. این دو تا را نباید با هم اشتباه کرد. امروز یک عده به نام سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و ماده پرستی می کنند. ایا این سازندگی است؟»
 
 در مجموع به نظر می رسد فارغ از تمامی اقدامات مثبت و سازندگی های صورت گرفته در نقاط جنگ زده کشور بعد از سال 1368 توسط دولت سازندگی، آنچه که در آن تردیدی وجود ندارد و بنا به شواهد متقن و فراوان می توان در آسیب شناسی مدیریتی آن دوره ذکر نمود، «افزایش فاصله طبقاتی» و هم چنین تغییر فرهنگ مسئولان و مردم به سمت تجملات، مصرف گرایی و ... است که همانطور که در ابتدای این نوشتار نیز گفته شد، این موضوع مورد تصریح  خود آقای هاشمی در گفتگو با همشهری ماه در سال 91 نیز بوده است، از این رو مشخص نیست اظهارات اخیر وی و بیان این ادعا که در دوران سازندگی ضریب جینی به نفع طبقت فقیر جامعه پیش رفت، با کدام سند و با کدام انگیزه بیان شده است؟

برچسب‌ها: هاشمی رفسنجانیفاصله طبقاتیفرامرز رفیع پورکتاب توسعه و تضاد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۶ بهمن۱۳۹۲ساعت ۲۳:۳۶ بعد از ظهر  توسط امیرحسین ثابتی  |  آرشیو نظرات

بیشعوری خاویار کرمنت

 و بررسی متخصصین دیجی کالا

سال 90 نسخه پی دی اف کتابی با عنوان خاص « بیشعوری»  (assholism) نوشته «خاویر کرمنت» با تصویر روی جلدش که تابلوی «جیغ» اثر معروف « Edvard Munch »  نقاش نروژی بود، توجه‌ اهالی فضای مجازی را به سمت خود جلب کرد و دست به دست در فضای مجازی گشت و گشت و خوانندگان بسیاری یافت.

ماجرا از این قرار بود که «محمود فرجامی»  روزنامه نگار، نویسنده، مترجم و طنزپرداز ایرانی  و مترجم کتاب بیشعوری، پس از نا‌امید شدن از دریافت مجوز نشر کتاب‌اش از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آن زمان،  کتاب بی شعوری را در وب‌سایت  شخصی‌اش  منتشر و از خوانندگان درخواست کرد که در صورت تمایل، هزینه کتاب را به حساب بانکی‌اش پرداخت کنند. با تغییر دولت اما « بیشعوری» از وزارت ارشاد دولت حسن روحانی مجوز انتشار گرفت و در سال ۱۳۹۳ به طور رسمی توسط «نشر تیسا» منتشر و به سرعت به یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های سال تبدیل شد. تا جایی که هشت ماه پس از چاپ نخست به چاپ بیستم  رسید و از تیراژ پنجاه هزار جلدی هم گذشت. کتابی که از صفحات آغازین و حتی پیشگفتار مترجم و نویسنده که عموما برای خوانده نشدن نوشته می‌شوند، مخاطب را درگیر خودش و به ادامه مسیر خواندن تشویق می کرد. این کتاب، با لحن طنز آلودش، انواع و اقسام رفتارهای ناهنجار و آزاردهنده افراد را که برخاسته از خودخواهی و تمایل به جلو افتادن و زرنگ بازی در جامعه است با علایم و شواهد روایت می‌کند. رفتارهای ناهنجاری که خلاف اصول اخلاقی و انسانی با توجیهات شخصی و قوانین نانوشته انجام و باعث آزار و ادیت دیگران می‌شود. می‌‍‌‌توان گفت کتاب بی شعوری در شرایطی که جامعه از شیوع رفتارهای ضد قواعد شهرنشینی و به شدت تحت تاثیر رقابت‌های جامعه مصرفی رنج می‌برد، دست روی دل کسانی گذاشت که از شیوع رفتارهای خودخواهانه، وقیحانه و تعرض کننده به دیگران رنج می‌بردند.

سرمایه در قرن بیست ویکم

در باب اهمیت خوانش فارسی سرمایه در قرن بیست و یکم

رونمایی از کتاب «سرمایه در قرن بیست و یکم»

Print Friendly

زمان انتشار: 20:25 2015/04/30

توماس پیکتی موضوع نابرابری درآمد و سازوکارهای تقویت­ کنندۀ آن را در کتاب خواندنی، مناقشه­ برانگیز، مملو از مشاهدات تاریخی و داده­ های تجربی «سرمایه در قرن بیست و یکم مورد بررسی قرار داده است.

A

نابرابری درآمد که در اصل نابرابری در درآمد ناشی از سرمایه و کار است، از دهۀ ۱۹۷۰ به این سو در همۀ کشورهای جهان که داده­های اقتصادی برای آنها وجود دارد بدتر شده است. مشاهدات نشان می دهند که در اقتصاد ایران هم وضعیت نابرابری درآمد ظرف این مدت اگر بدتر نشده باشد، بدون شک بهتر نشده است و یک گروه درآمد خاص مرتباً در گذر این فاصلۀ زمانی با بقیه جامعه فاصلۀ خود را زیاد کرده است. این موضوع مهم امروز چنان اهمیتی یافته که عمدۀ مباحثات اقتصادی را معطوف خود کرده است.

توماس پیکتی موضوع نابرابری درآمد و سازوکارهای تقویت­ کنندۀ آن را در کتاب خواندنی، مناقشه­ برانگیز، مملو از مشاهدات تاریخی و داده­ های تجربی «سرمایه در قرن بیست و یکم مورد بررسی قرار داده است. ان کتاب به سرعت جایگاه مهمی در عرصۀ مباحثات اقتصادی باز کرد و همه­ جا سخن از آن بود و هنوز هم هست. پیکتی با بررسی این موضوع راه­ حلی هم برای رفع آن ارائه می­کند که آن را به صورت مختصر و مفید در یک پاراگراف بیان می­کند:

A«برای تنظیم سرمایه­ داری جهانی­شده موروثی قرن بیست­ویکم، صرفاً نباید به بازاندیشی الگوی مالی و اجتماعی [حاکم بر] قرن بیستم و انطباق آن با جهان قرن بیست ­ویکم بسنده کرد. بی­تردید، به­روزرسانی برنامه سوسیال-دموکراتیک و البته مالی-لیبرالی قرن گذشته [یعنی ایجاد] دولت اجتماعی و سیستم مالیات بر درآمد تصاعدی ضروری است؛ دو نهاد بنیادینی که در قرن بیستم ابداع شدند و در آینده نیز باید نقشی محوری را بازی کنند. اما اگر دموکراسی بر آن است که مهار سرمایه­داری جهانی­ شده­ی مالی قرن کنونی را به­دست گیرد، باید ابزارهای نوینی را ابداع نماید تا بتواند خود را با چالش­های عصر کنونی انطباق دهد. ابزار ایده­آل همانا ایجاد یک سیستم مالیات بر درآمد تصاعدی همراه با سطح بسیار بالایی از شفافیت مالی بین­ المللی است. چنین مالیاتی زمینه را برای رهایی از مار پیچ بی­ پایان نابرابری و همچنین کنترل پویایی­ های تمرکز جهانی سرمایه فراهم خواهد کرد.»

خوانش فارسی این کتاب می­تواند به روشن­ شدن موضوع نابرابری درآمد در ایران و اقتصاددانان و اقتصادخوانان، دانشگاهیان، متخصصان علوم اجتماعی و سیاست­گ ذاران و کارشناسان که دغدغۀ نابرابری درآمد را دارند، راهگشا باشد و به درک بهتر موضوع کمک کند. شاید بهتر بگوییم خواندن آن برای این گروه ضروری است

توماس پیکتی:
اندیشه‌های نوین درباره سرمایه در قرن بیست و یکم

TEDSalon Berlin 2014 · 21:00 · Filmed Jun 2014

اقتصاددان فرانسوی، توماس پیکتی در اوایل سال ۲۰۱۴ با کتاب خود درباره یک فرمول ساده و بی‌پرده که نابرابری اقتصادی را بیان می‌کرد r>g (یعنی بازده سرمایه عموما از رشد اقتصادی بالاتر است) موجب ایجاد شور و هیجان شد. در این ویدیو او مجموعه عظیم داده‌هایی را شرح می‌دهد که او را به این نتیجه رساندند که: نابرابری اقتصادی چیز جدیدی نیست، اما در حال وخیم‌تر شدن است، با اثرات بنیادی احتمالی.

Economist
Thomas Piketty is an economist and professor at the Paris School of Economics. His 2014 book, "Capital in the Twenty-first Century," caused a sensation upon publication. Full bio
This talk was presented at an official TED conference, and was featured by our editors on the home page.

Discuss

116 comments

Enthusiastically agree? Respectfully beg to differ? Have your say here.

Don't have an account? Sign up now — it's fast and free.

سرمایه در قرن بیست و یکم

اشکال‌های صفحه
Capital in the Twenty-First Century
Capital in the Twenty-First Century (front cover).jpg
نویسنده(گان)توماس پیکتی
عنوان اصلیLe Capital au XXIe siècle
برگردانندهArthur Goldhammer
کشورفرانسه، ایالات متحده آمریکا
زبانزبان فرانسوی، زبان انگلیسی
موضوع(ها)سرمایه‌داری، تاریخ اقتصادEconomic inequality
ناشرÉditions du Seuil,
انتشارات دانشگاه هاروارد
تاریخ انتشاراوت ۲۰۱۳
منتشر شده
به انگلیسی
آوریل ۲۰۱۴
نوع رسانهچاپی ‎(Hardcover)‎
صفحه‌ها۶۹۶
شابکISBN 978-0-674-43000-6

سرمایه در قرن بیست و یکم (به فرانسویLe Capital au XXIe siècle) نام کتابی است از توماس پیکتیاقتصاد دان فرانسوی که به ثروت و نابرابری در درآمد دراروپا و آمریکا ازقرن هجدهم تا کنون می‌پردازد. این کتاب نخست در سال ۲۰۱۳ درفرانسه به چاپ رسید و در بهار ۲۰۱۴ به انگلیسی ترجمه شد. ترجمه آلمانی این کتاب در سال ۲۰۱۵ برنده کتاب سال سیاسی آلمان شد[۱]. نظریه اصلی مطرح شده در کتاب این است که اگر نرخسود سرمایه از نرخ رشد کلی اقتصادی بیشتر باشد این امر باعث انباشت ثروت شده و در دراز مدت چنین پدیده‌ای باعث عدم ثبات می‌شود. آقای پیکتی در این کتاب پیشنهاد می‌کند که سیستم جهانی مالیاتی به کار گرفته شود که بر مبنای میزان ثروت، مالیات به صورت تصاعدی افزایش پیدا کند. هدف از این کار جلوگیری از انباشت ثروت در دست عده‌ای معدود عنوان شده است. فروش چاپ فرانسوی این کتاب بیش از پنجاه هزار عدد بوده و فروش چاپ انگلیسی آن به حدود هشتاد هزار عدد رسیده و انتظار می‌رود که دویست هزار عدد دیگر از چاپ انگلیسی کتاب به فروش برسد.

پارانویا

پارانویا: نابود کننده زندگی

در مورد بیماری روانی پارانویا (paranoia) در ابتدا به تعریفی جامع و کلی می پردازیم و در مورد آن بحث خواهیم کرد ...
پارانویا در زبان مردم عامه کسی است که می گوئیم جنون خود بزرگ بینی و یا جنون جور و ستم پیدا کرده است، میتوان بیماری پارانویا را بیماری تغییر شکل شخصیت نامید. شخص پارانویایی غرور نا محدود دارد که گاهی آن را در زیر تواضعی ظاهری و ریاکارانه پنهان می کند. او خود را کاملاً با هوش تصور می کند و شایسته همه چیز می داند، همه روشن بینی ها، دور اندیشیها، زهد و تقوا را فقط برای خود می داند، او همیشه طلبکار است و برای خود احترامی انتظار دارد که مخصوص بزرگان است؛ درون او انباشته از خود رأیی و خود محوری است، حال آنکه آن ها را در زیر نقاب های نوع دوستی، خوبی، مهربانی ، گذشت و عدالت پنهان کرده است. درون او پر از کینه و دشمنی است و در عین حال از احساس های خود کم بینی بسیار شدید رنج می برد. او گاهی اظهار می کند که می خواهد خود را اصلاح کند، حال آنکه هرگز قبول ندارد که در اعمالش نقصی وجود دارد، به راحتی و به علل بسیار جزئی احساساتی می شود. همه چیز و همه کس را به خاطر هوا و هوسهای خود کنار می گذارد. قضاوتهای او غلط، سطحی و عجولانه است. به محض اینکه احساساتش جریحه دار می شود کینه توزی می کند. جریحه دار شدن احساسات او نیز عجیب است. انسان پارانویایی کسی است که دیگران نمی دانند با کدام ساز او باید برقصند. گذشت برای او مفهومی ندارد مگر زمانی که نقش گذشت را بازی میکند، نقشی که روح به ظاهر بزرگ او را تقویت می کند. پارانویاییها گاهی موقعیت های اجتماعی بسیار مهمی به دست می آورند. اینجاست که تعصب گرایی، دیکتاتوری و رعایت بی چون و چرای عقاید آنها رواج می یابد انسان پارانویایی خود را نجیب زاده می داند . و نجابت خود را به دیگران تحمیل می کند. او حتی علیه کسی که به او کمک کرده است اقدام میکند. پارانویایی با هیچ کس به تفاهم نمی رسد مگر زمانی که احساس کند او را بالاتر از همه میدانند. انسان پارانویایی اغلب بر این باور است که دیگران او را تعقیب می کنند، زیرا روشن فکری و هوشیاری او برای دیگران خطر ناک است. بنابراین به نفع دیگران است که او را از بین ببرند. پارانویاییها مخزن تکبر، سلطه گری و تحقیر دیگران هستند. مسلماً آنها از غلط بودن همه این جلوه ها، که عمیقاً نیاز دارند آنها را باور کنند آگاه نیستند. انسان پارانویایی به طور دائم دروغ می گوید. او موقعیت هایی خلق می کند که در آنها از همه بالاتر قرار می گیرد و بهترین نقش را دارد.
کودک پارانویایی خیلی زود خودش را نشان میدهد. پرتوقع، زور گو، زود رنج، عبوس، کینه توز، لجباز و مغرور است. هیچ نظمی را، از هر نوعی که باشد قبول ندارد. برای او غیر ممکن است که بتواند از نظم گروهی پیروی کند. انتظار دارد از دیگران مستثنا باشد و دیگران او را بشناسند. اینجاست که احساسات خود بزرگ بینی، ولگردیها، بی مسئولیتیها، سرکشیها، تمرد ها، بزهکاری های اجتماعی و اخلاقی به او دست می دهد. کودکان پارانویایی به هنگام نو جوانی به صورت افراد فراری ، ماجراجو و معترض در می آیند آنها نوروز خود را تحت عنوان فلسفه نشان می دهند که در واقع نقابی بیش نیست.
پارانویای خفیف ممکن است در تمام طول زندگی ادامه یابد و هیچ مزاحمتی، مگر برای اطرافیان ایجاد نکند. انسان پارانویایی فردی کاملاً خسته کننده است که هم انرژی خود و هم انرژی اطرافیان را هدر می دهد و هم خود و هم اطرافیان را به ستوه می  آورد.