شدن چندان هم سخت نیست ، البته کم هستند افرادی که اعتماد به نفس و توانایی آن را داشته باشند که ایده های کوچک و جالب و در عین حال پردرآمد خود را به مرحله ی اجرا درآورده و از آن کسب درآمد کنند ، آنهم درآمدهای میلیونی !
همه ی ما در ذهنمان ایده هایی داریم که بنا به توجیهات خودمان - مانند وقت نداشتن و یا کمبود سرمایه - از آنها به راحتی میگذریم ، در حالی که تنها مشکلی که جلوی ایده های خلاقانه را می گیرد تنبلی و عدم اراده ی قوی است ، بنابراین سعی کنید ایده های خود را با همین دو عامل پیش ببرید و نتیجه ی آنرا نیز ببینید.
در این گزارش قصد داریم شما را با 10 ایده ی جالب و ساده که صاحبانشان را میلیونر کردند ، آشنا کنیم :
1- مردی که پس از ازدواج وب سایتی برای مسائل عاطفی افراد متاهل ایجاد کرد leymadison.com سایت قرارهای عاشقانه است با یک فرق؛ تنها افراد متاهل یا کسانی که خواهان قرار با یک فرد متاهل هستند مورد پذیرش این سایت قرار میگیرند. شعار سایت این است:" زندگی کوتاه است. پس با عشق زندگی کن". موسس این سایت یک وکیل به نام نوئل بیدرمن است که به زعم خودش یک مرد متاهل بسیار خوشبخت است. سایت این مرد خوشبخت 3.2 میلیون عضو دارد که بیانگر کارا بودن و موفق بودن ایده ی او است.
2- مردی که کسب و کار یک میلیون دلاری وسیله نظافت سگ را به راه انداخت.
ماتیو اوسبرن از سرشناسترین پیشگامان در ساخت وسیله نظافت فضولات سگها است که Pooper-Scooper.com را راه اندازی کرده است.
او هرگز فکر آن را هم نمیکرد که روزی همین ایده او را میلیونر کند. شروع کار اوسبرن به سال 1987 برمیگردد که او یک مرکز خدمات حیوانات اهلی در کلمبوس اوهایو به راه انداخت. در آن هنگام او با داشتن 2شغل تمام وقت از هرکدام ساعتی 6دلار درآمد داشت. ماتیو در آن زمان همسر و یک دختر داشت و پسرش در شرف به دنیا آمدن بود. او که از کسب درآمد بیشتر ناامید شده بود، به این فکر افتاد که برای حدود 100،000 سگ که در 15مایلی خانه او هستند ، کاری انجام دهد. نقطه سرآغاز کسب و کار او همینجا بود. ماتیو به امر نظافت محوطه ها پرداخت، با اینکه کار چندان جالب نبود ، اما او از رضایت مشتریان و کار در بهترین حیاطها لذت میبرد.
کار ماتیو کم کم به جایی رسید که هفت نفر را به همراه شش ماشین حمل به کار گرفت که روزانه به 700 مشتری ثابت خدمات ارائه میدادند. در حالیکه اوسبرن درحال تبلیغ و شناساندن چنین خدماتی بود، شخصی به نام مت "رد" بسول او را به آینده ای که انتظارش را نداشت نزدیک کرد. بسول مالک مرکز ارائه خدمات حیوانات اهلی(Pet Butler )در تگزاس بود. او پس از دیدن کار ماتیو ، او را شریک خود در امور نظافت حیوانات کرد ، در حال حاضر Pet Butler بزرگترین مرکز ارائه خدمات نظافت فضولات حیوانات اهلی در امریکا است که اکنون بالغ بر 3000 مشتری دارد.
3- نوجوانی که از طریق فروش مربا با دستور پخت مادر بزرگش میلیونها دلار به دست آورد.
در حالیکه موفق ترین کارآفرینان درآمد خود را از ایجاد وب سایتهای پرطرفدار به دست میآورند، "فریزر دوهرتی" کسب و کار بزرگش را از راه سنتی به دست آورده است. فریزر پخت مربا را از سن 14سالگی با دستورالعملهای مادربزرگش در آشپزخانه خانه ی خود شروع کرد ، وی در 16سالگی مدرسه را ترک کرد تا به طور تمام وقت مشغول کار خود شود. این نوجوان در حال حاضر سالانه چیزی حدود 500،000 شیشه،مربا میفروشد که این مقدار 10درصد بازار مربای انگلیس را تشکیل می دهد. سرمایه دوهرتی چیزی حدود 1تا2میلیون دلار تخمین زده میشود.
.4- شرکتی که از فروش عینک های ایمنی مخصوص سگها صاحب ثروت بزرگی شد
در جوامع غربی سگ و سایر حیوانات خانگی جزء لاینفک زندگی افراد هستند ، همین عامل باعث شده است تا چند دوست قدیمی تصمیم بگیرند برای سگ ها عینک بسازند !
عینک برای سگ خانگی؟ به نظر بی معنی میرسد ! اما اگر کسی به ساخت آن پرداخته و آن را تبدیل به کسب و کار چند میلیون دلاری کند، نتیجه میگیریم این کار چندان هم بی معنی نیست. این کار توجه زیادی از مردم و رسانه ها به خود جلب کرده است از جمله CNN, Women's World, People, Regis and Kelly, National Geographic and Animal Planet . آنها که کار را با ساخت عینک ایمنی شروع کردند در ادامه کار خود را توسعه داده و لوازم جانبی دیگری برای حیوانات را تولید کردند که شامل کوله پشتی، جلیقه شنا، تی شرت، کلاه و اسباب بازی میشود.
5- مردی که با تولید استخوان آرزوی پلاستیکی، میلیونر شد.
در بسیاری از نقاط دنیا مردم معتقدند شکستن استخوان جناغ مرغ آرزو ها را برآورده میکند !
چه کسی فکر میکرد که روزی بازاری برای استخوان آرزو (استخوان جناق مرغ) آن هم از نوع پلاستیکی اش وجود داشته باشد؟ کن آهرونی از اینکه سرسفره و پس از خوردن مرغ تنها دو نفر می توانستند آرزو کنند و جناغ بشکنند کلافه شده بود.
این باعث شد تا او تصمیم به ایجاد شرکت LuckyBreak بگیرد،شرکتی که استخوان های آرزوی سنتزی با صدا و حس استخوان جناق واقعی مرغ و بوقلمون بسازد. در حال حاضر این شرکت روزانه 30،000 استخوان تولید میکند که آنها را در قالب طرحهای سفارشی و منقوش برای استفاده ی شخصی، شرکتی و تبلیغاتی به فروش می رساند. فروش این شرکت بیش از 2.5 میلیون دلار در سال است.
میبینید که حتی با استفاده از عقاید نه چندان علمی و درست مردم هم میتوان میلیونر شد !
6- زن خانه دار مخترع بالشی که قابلیت رفتن به مایکرو ویو را دارد!
کیم لوین، کیسه های کوچکی در طرح های مختلف با قابلیت نفوذ گرمای آرامش بخش اختراع کرد. کیم متوجه شد که اگر مقداری ذرت در یک کیسه ریخته،آن را دوخته و بعد در مایکرو ویو قرار دهد، یک بالش گرم و آرامش بخش ایجاد میشود. او بدون معطلی به کمک چرخ خیاطی اش شروع به عملی کردن ایده ی ساده اش کرد و از آنجا بود که کسب و کار چند میلیونی او آغاز شد. در ابتدا کیم فکر میکرد که این بالش ها میتوانند هدیه ی عالی برای فرزندان و همسایه هایش باشند. اما به زودی متوجه شد که ایده او پتانسیل بالایی دارد. وقتی والدینی که با کیم در ارتباط بودند نیمه شب ها با او تماس میگرفتند تا برای بچه هایی که بدون بالش های کیم بی تابی میکردند،بالش درست کند، او دانست که فرصت طلایی ای برای او خلق شده است. او به خرده فروشی های محلی و نمایشگاههای صنایع دستی می رفت تا اینکه اتفاق مورد انتظار رخ داد؛ مجتمع تجاری Saks تصمیم گرفت که بالش های کیم را در فروشگاههایش به مشتریان عرضه کند. اکنون او یک میلیونر است و حتی کتابی درباره تلاشهایش نوشته است.
7- کسی که در وب ، پیکسل ها را به قیمت 1میلیون دلار فروختدر سال 2005 یک دانشجوی 21ساله در انگلستان به نام الکس تیو صفحه وبی یک میلیون دلاری به راه انداخت که از طریق آن پیکسل های 1000*1000 را به قیمت 1 دلار به فروش میرساند. با وجود اینکه این ایده خیلی ساده ای بود، اما به دلیل منحصر به فرد بودنش توجه زیادی جلب کرد و در نهایت طی چند ماه ، وی صاحب 1،037،100دلار درآمد شد. آخرین مورد آگهی در سایت الکس به قیمت 38100دلار به فروش رفت. وب سایتهای زیادی به تقلید از این سایت ایجاد شد که همگی با شکست مواجه شدند چراکه این ایده دیگر بدیع نبود.
8- مردی که شرکتی برای فراهم کردن نامه های عذر و بهانه برای غیبت در کار ایجاد کرد
آیا به عذر وبهانه ای برای غیبت از کارتان نیاز دارید؟ یک شرکت اقدام به تامین نامه های عذر غیبت اینترنتی برای کارمندان و دانشجویان آمریکایی کرده است. این عذرهای اینترنتی هر کدام فقط به قیمت 25دلار فروخته میشوند. این نامه ها میتوانند از یک دکتر حرفه ای یا بیمارستان یا احضاریه دادگاه جعلی یا حتی اعلامیه فوت باشند. فراهم کننده این نامه ها کارش را با 300دلار شروع کرد و اکنون کارش را از طریق یک لپ تاپ در یک شهر کوچک در اوکلاهاما انجام میدهد. این سایت به طور ماهیانه 15000 مراجع دارد !
9- راهب هایی که کارتریج پرینتر ها را 2.5میلیون دلار به فروش رسانده اند برنارد مک کوی ، کشیش و قائم مقام LaserMonks.com یک خرده فروشی اینترنتی است که کارتریج و دیگر لوازم اداری را با تخفیف به فروش میرساند. مشتریان این سایت عبارتند از افراد، کلیساها و همینطور مرکز تحقیق Morgan Stanley و Forest Service آمریکا.
این کسب و کار پر سود و منفعت است. فروش ها از سال 2002، به میزان 2000دلار به 2.5میلیون دلار در 2005 تبدیل شده است. ایده LaserMonks.com از آنجایی به این کشیش الهام شد که وقتی روزی جوهر پرینتر او تمام شد او نتوانست کارتریجی با قیمت معقول پیدا کند. در ابتدا این شرکت متشکل از چند راهب بود که روزانه سفارش های معدودی برای پر کردن کارتریج های خالی میگرفتند. اما طبق گفته راهب ها اکنون آنها 50،000 مشتری دارند و روزانه 200 تا 300 سفارش می گیرند.
10- دختری که از ارائه نقشه های MySpace ثروت 1.5میلیون دلاری به دست آورده است
دختر نوجوانی که استعداد و خلاقیت فراوانی دارد ، سایتی به نام WhateverLife ایجاد کرده است که در آن نقشه های MySpace و دیگر راهنماهای مجانی را ارائه میکند. این دختر اخراجی از مدرسه ، ماهانه 70000دلار درآمد دارد و وب سایتش بیش از 7میلیون بازدیدکننده و 60 میلیون بازدید از صفحاتش دارد.
منبع: banki.ir
آقای سردبیر اجازه دهید قسمتهایی از آن مقاله را نقل نمایم تا وقتی که آنرا مورد بررسی قرار می دهم، خوانندگان محترم، موضوع را بهتر دریابند: « بر اساس اعصار مختلف که در تاریخ بشر به چشم می آید می توان گفت که تشریفات، همیشه در زندگی اجتماعی دارای قرب و جایگاه بوده و البته از این به بعد هم خواهد بود. به بیانی می توان ابراز داشت که زندگی بشر به نحوی با این تشریفات کلاف و گره خورده است. کما اینکه با ظهور انقلاب صنعتی در جوامع و استحاله ی همین انقلاب در انقلابی به نام انقلاب الکترونیک بر شدت آن افزوده شده است.»
نویسنده آنگاه با رد موضع خود درباره «قرب و جایگاه تشریفات در همیشه ی زندگی»، می افزاید: به طوری که جایگاه این گزیده در زندگی اخلاف کمتر به دیده میآید. لذا در جهت بازکردن موضوع می توان زندگی را در دو زاویه مورد بررسی قرار داد. نخست زندگی ای که در جهت تأمین خواستههای مادی و رفاهی بشرتلاش می کند و هدف آن از این زندگی نیز زنده بودن در جهت زیبا پنداشتن و زیبا دانستن است (زندگی سطحی). ثانیا زندگی ای که در تلاش است تا که فراتر از خواسته های مادی و رفاهی قدم گذاشته و اغلب به خواسته های معنوی و ابعاد انسانی و حیاتی بپردازد.
لذا با شناختی که از این دو نوع زندگی به دست می آمد، جایگاه تشریفات را می توان به راحتی پیدا کرد. و البته به مقوله ای به نام قناعت نیز می توان پی برد چرا که اکثر زندگی افراد به قناعت مرتبط می گردد که سیر تکاملی خود را در جهت رسیدن به زندگی از نوع دوم است و یا اینکه به زندگی در گزینه اول مرتبط می گردد که طبعاً افراد در جهت رسیدن به تشریفات در کندوکاو بوده و با این روش زندگی نوع اول را شکل می دهند."(کلمات و جملات عینا و بدون دخل وتصرف نقل شده است.)
نویسنده محترم بعد چکش حکم را بر میز قضاوت زده، افزوده است: «لذا منطقی است که بگوییم که جمع ضدین محال است، جه اینکه مقوله ای به نام تشریفات دقیقا مقابل قناعت به شمار می رود. به نظر میآید که قناعت در تکامل انسان نقش مؤثر و مفیدی را بر عهده دارد. چرا که قناعت از خواسته های زندگی است و در جهت گسترش و تداوم جوامع مبنی بر پیشرفت و توسعه اقتصادی و فرهنگی تأثیر به سزا دارد. لذا آنچه خارج از این مفهوم یعنی خواسته های زندگی که ذکررفت، باشد و هدفی را در جهت خودبینی و چشم و هم چشمی و تفاخر را دنبال می کند و البته خارج از دایرهی فرهنگ عدالت گنجانده شود طبعا خواسته زندگی نیست بلکه ناخواسته ای است که پیامدهای ناگوار و و درو از انتظار را برای فرد ایجاد می کند.»
اما تشریفات چیست؟
تشریفات به طور بسیار خلاصه؛ مجموعه ای از آداب شامل حسن سلوک (رفتارهای پسندیده اختیاری مانند تقدم در سلام، رعایت احترام دیگران، خوش خلقی و خوش بیانی)، نزاکت (رفتارهای اجباری مانند انضباظ نظامی، احترام به قوانین و آیین نامه ها)، و رعایت ترتیبات، قوانین، مقررات و کنوانسیونهای داخلی و بینالمللی است؛ از ساده ترین آنها یعنی رعایت ترتیبات خاص ترخیص کالا در گمرکات که به تشریفات گمرکی معروف است تا نحوه رفتار با نمایندگان سیاسی و کنسولی سایر کشورها، و سبک متعارف کار در سازمانهای بینالمللی مانند طریقه ثبت نام، نظردادن در جلسات و نحوه ابراز مخالفت و یا همکاری با نمایندگان سایر کشورها در خصوص قطعنامه هاست.
به علاوه، انجام کارها به خصوص در زمینه روابط بین الملل است دارای حدود و ثغور مشخص است. در داخل کشور، بسیاری از ما در روابط با دوستان و آشنایان آداب رفتار (اصول تشریفاتی) را به طور کامل رعایت نمی کنیم و یا ضرورتی برای انجام آنها احساس نمینماییم و اشخاص ذیربط هم- برخی به دلیل صمیمت و سابقه دوستی و بعضی به دلیل عدم اطلاع از اصول آن- نه ناراحت می شوند و نه در فکر عمل متقابل هستند. اما در دایره روابط بین المللی، رعایت تشریفات، به منزله حفظ شئون و معرفی ویژگیهای متمایز یک ملت و حفظ شئون نمایندگان دولت ها و رعایت مبانی استاندارد و متعارف بینالمللی است که از سویی تفریط در آنها، سبب رنجش و توسل به عمل متقابل می گردد و تداوم در رفتار غیرتشریفاتی ممکن است به کدورت شدید فیمابین دو کشور و قطع ارتباطات بین آندو انجامد.
از سوی دیگر، افراط در بعضی از کارها مانند سبک گرفتن مقام و منزلت خویش، موجب کسر شأن و کاهش حرمت عامل که نماینده یک ملت و نظام است، می گردد.
اما تشریفاتی که امروزه در ایران از آن سخن می رود، با اسراف، تبذیر، تجملات و اشرافیگری در تضاد است که بر اساس آیات کریمه قرآن، « خداوند، مسرفین را دوست نمی دارد» و «مبذرین؛ برادران شیاطین هستند.» این تشریفات که مبتنی بر آیات قرآن کریم، سیره و فرمایشات رسول مکرم اسلام(ص) و ائمه اطهار(ع) می باشد، حفظ شئون ایرانی مسلمان را در سرلوحه اصول خود قرارداده است، نه بر تجملات و ملک و ثروت و یا انواع غذاهایی که در مهمانی ها روی میز قرار میگیرد. ضمنا تشریفات ناب را با قناعت تضاد و خصومت نیست که رعایت قناعت در تشریفات اسلامی یک اصل است.
جالب آنکه کلمه تشریفات خود از ریشه شرف و مصدر تشریف می آید، شرف در زبان عرب، به معنی مجد و بزرگی است و بنا بر فرمایش حضرت امام حسن مجتبی (ع): «شرف؛ یعنی احترام به قوم و قبیله و دیگران.»
در سایر کشورهای نیز علاوه بر صدها کتاب با عناوین حسن سلوک، رفتار پسندیده، و آدابی چون خوردن و نوشیدن و سفر و سخن گفتن و سخنرانی کردن و قس علی هذا، هزاران هزار پایگاه اینترنتی نیز با عنوان های گوناگون به شرح و بسط موضوعات مرتبط با تشریفات می پردازند و چیزی که در آنها کمتر به چشم می خورد، بحث درباره اسراف و تجملات است. زیرا در خارج از ایران نیز عموما و غالباً مبانی تشریفات، ساده تر شده است. اما در هیچکدام از آنها مطالبی در تحقیر و تکذیب اصالت انسان و رد و انکار زندگی و زیبایی نیست. البته آنها برای هر کاری آدابی نوشته و می گویند که برخی از آنها به دلیل تضاد با اعتقادات دینی و یا ارزشهای انقلابی ما، اساساً در تشریفات ما مطرح نیست.
جالب آنکه تشریفات راستین به عنوان عصاره آداب و حسن سلوک، در عصر الکترونیک، بیشتر مورد تأکید قرار گرفته است. کما اینکه کارشناسان یک مؤسسه آموزش تشریفات، با ذکر این مقدمه که هزاره سوم، دوران رقابت است، و در دنیای رقابتی امروز، داشتن علم محدود به حوزه تخصص هر رشته، دیگر کافی نیست، عقیده دارند که حسن سلوک و نمایش رفتار حسنه، برای کسب توفیق در کار و تجارت و تحصیل و احراز شغل و امور مختلفه زندگی ضرورت دارد.
بدون داشتن این مهارتها، حفظ مشتریان، رابطه درست و معنی دار با همکاران و مخاطبان و حتی رابطه صمیمانه با اعضای خانواده به مخاطره می افتد.
دکتر بیدار مغز
سخنران تشریفات بین المللی و ارزیاب گفتار و رفتار
مترجم: بهزاد بهمننژاد
یکی از مزایای پانرا طراحی و ارائه خدمات یکسان و در عین حال یکتا، در تمامی شعبههایش میباشد. سرو شدن غذا در ظروف غذای اصیل و بر روی صندلیهای چوبی به جای ظروف و صندلیهای پلاستیکی جذابیت بالایی برای مشتریان پانرا دارد و وی را از سایر رقیبان متمایز میکند.
امروزه پانرا مشتریان قدیمی و مشتریان رهگذر جدید را همگی با هم پذیراست. پانرا از جمله رستورانهای زنجیرهای است که به سرعت در سراسر آمریکا در حال توسعه است. با آغاز رکود اقتصادی در آمریکا، در حالی که بیشتر کارخانهها رو به ورشکستگی بودند، مدیریت این رستوران شروع به سرمایهگذاری روی خط تولید خود کرد و شعب خود را گسترش داد و از قضا استراتژی وی در آن شرایط به خوبی پاسخ داد بهطوریکه سود خود را از ۶۴۰ میلیون دلار به 4/1 میلیارد رساند.
به گفته Lawrence Hrebiniak، استاد مدیریت Wharton، رمز موفقیت پانرا متفاوت بودن آن در سرو غذاهای سالم، خوشمزه و مقرون به صرفه میباشد. در دورهای که بیش از نیمی از نوجوانان و جوانان آمریکا از مشکل اضافه وزن رنج میبرند و توجه بیشتری به غذاهای مصرفی خود میکنند، پانرا غذاهایی جایگزین برگرها و ساندویچهای سرخکردنی پیشنهاد میدهد و مشتریان را به فضای گرم خود فرا میخواند. به گفته Hrebiniak هماکنون پانرا نماد میزبانی گرم است و در این دوران که زندگی کاملا خشن و بیروح شده است، مشتریان از قرار گرفتن در چنین مکانهایی در کنار دوستان خود لذت میبرند.
نکته مهم این است که با پیشرفت روزافزون، شرکت نیز با مسائل جدیدی روبهرو میشود. در این شرایط مدیریت پانرا میبایست کاملا در ارتباط با بازار باشد و بداند که شرایط و نیازهای مشتریان تغییر میکند و متناسب با آن تحولاتی را در کار خود ایجاد کند. از طرف دیگر، باید مراقب شرکتهای رقیب بود و طوری عمل کرد که مشتری همواره احساس کند بهترین خدمات به وی ارائه میشود. به گفته Hrebiniak این دشوارترین وظیفه مدیریت شرکت است.
سوخت سلفسرویس برای بدن انسان
تاریخچه تاسیس پانرا به شرکت پخت نان لوئیس باز میگردد، زمانی که Ron Shaich این شرکت را خریداری کرد و نام پانرا (به زبان لاتین یعنی وقت نان) را برای این شرکت برگزید. با توجه به گفته «شیاچ» مدیر ارشد اجرایی پانرا، بعد از جنگ جهانی دوم مکدونالد و کینگ برگر دو رستوران برجسته بودند، ولی در سالهای ۱۹۹4-۱۹۹3 به مثابه پمپ بنزینهایی شدند که مشتریان در آنجا سوخت میزدند و رفع نیاز میکردند، در حالی که مشتری به دنبال محصولات ویژه و جدید است. این عدم توجه به ایجاد تنوع در محصولات، برای صنایع نوشیدنی و بستنی نیز رخ داد و آنها را دچار مشکل کرد. برای مقابله با این مساله در پانرا تصمیم گرفتیم نانهای سنتی بدون هیچ ماده افزودنی به مشتریان ارائه کنیم که این امر وجه تمایزی برای شرکت ما بود.
این امر باعث پیشرفت پانرا نسبت به رقیبانش بود، بهطوریکه همزمان با آغاز رکود اقتصادی جایگاه خود را در میان رستورانهای برتر حفظ کرد. در این دوره درآمد پانرا ۵۰ درصد رشد کرد و در مقام سوم بعد از مک دونالد و chipotle قرار گرفت.
شیاچ میگوید «وقتی رکود شروع شد تصمیم گرفتیم سرمایهگذاری خود را افزایش دهیم و کیفیت محصولاتمان را بهبود دهیم. این در حالی است که سایر رستورانها در صدد کاهش قیمتها برآمدند و عقبنشینی کردند.»
در طول این مدت، پانرا با عرضه نوشیدنیهای کمچرب میوهای، تهیه ظرفهای جدید با آرم مخصوص برای خدمترسانی مشتریان خانگی، ارائه مزایا و امکانات جدید برای کارکنان و مشتریان ثابت خود، توانست پیشرفت چشمگیری داشته باشد، به عنوان مثال در این دوره فروش سالادهای پانرا ۳۰ درصد افزایش داشت. به گفته شیاچ پانرا به خاطر اعتباری که پیش از رکود نزد سایر سرمایهگذاران کسب کرده بود این اجازه را داشت که مانور بیشتری روی سرمایهگذاری و بهبود محصولات خود داشته باشد. همچنین وی افزود که ما کار متفاوت و جدیدی انجام ندادیم فقط سعی کردیم که به دوراندازهای خود نزدیک شویم.
مشتری لحظات خود را در رستوران چطور گذرانده است؟
Yoram Jerry Wind، استاد بازاریابی، اظهار داشت «موفقیت پانرا بیشتر مدیون این است که سعی کرده است درک عمیقی از آنچه مشتری را جذب میکند داشته باشد.» در یک اقتصاد متزلزل یکی از پارامترهای مهم در جذب مشتری «قیمت» است. وی افزود «در حال حاضر ما در جایی زندگی میکنیم که ۱۷ درصد مردم بیکارند که این بخش قابل توجهی از جمعیت را در بر میگیرد و این موضوع مشتریان را نسبت به قیمت حساس کرده است. تراز مالی در یک اقتصاد بد باید قوی باشد و این خود یکی دیگر از عوامل موفقیت پانرا بوده است.»
به گفته Wind از دیگر عوامل پیشرفت پانرا شناخت سلیقه و نیاز مشتری و همچنین توجه ویژه به جزئیات بهظاهر کوچک است، که باعث میشود مشتری خاطره خوشی از گذران وقت در رستوران شما داشته باشد. چنین مکانهایی علت رایج شدن اصطلاح «خانه سوم» میباشند، در واقع پس از خانه و محل کار، چنین پاتوقهایی میتواند خانه سوم بسیاری از افراد به شمار آید. مشتریانی هستند که ساعتها در این مکان به صحبت کردن با یکدیگر، نوشیدن قهوه، مطالعه روزنامه و غیره میپردازند، همانطور که ساعاتی را صرف همین کارها در خانه یا محل کار خود میکنند. گاهی نیز آنها به خاطر استفاده از اینترنت بیسیم پرسرعت که جزء مزایای خوب این رستوران محسوب میشود در این مکان حضور پیدا میکنند. بنابراین فقط کیفیت محصولات مهم نیست، بلکه نحوه ارائه خدمات و لذت بردن مشتری نیز امری بسیار مهم میباشد.»
Ballantine John، سخنران ارشد مدیریت استراتژیکی در دانشگاه Brandis، میگوید «پانرا در گذشته فقط مکانی بود با غذاهای خوشمزه که با قیمتی نسبتا ارزان عرضه میشدند ولی در حال حاضر به مکانی تبدیل شده است که مردم را گرد هم میآورد و محیطی آرام، گرم و صمیمی برای مشتریان فراهم ساخته است.»
پیش به سوی غذاهای سالمتر
اخیرا با توجه اهمیت یافتن رژیمهای غذایی، محدودیتهای صنفی جدیدی برای رستورانهای زنجیرهای در نظر گرفته شده است که این مساله محبوبیت بیشتر پانرا را به همراه داشته است. با توجه به گزارش دفتر General Surgeon.S.U نزدیک یکسوم از کودکان آمریکا دارای اضافه وزن و چاقی بیش از حد هستند و سالانه حدود ۱۵۰ میلیارد دلار صرف درمان بیماریهای مرتبط با چاقی میشود، به همین علت توزیع غذاهای سالم و مغذی اهمیت یافتهاند. در نتیجه تمرکز پانرا روی ساندویچهایی که به همراه سوپهای سبزیجات و میوههای تازه سرو میشوند منعطف گردید و رژیمهای غذایی را به سمت غذاهای طبیعی و سالم برد.
با توجه به همهپرسی اخیر توسط Zagat، پانرا به عنوان بهترین رستوران در عرضه غذاهای سالم انتخاب شد. نقطه قوت دیگر پانرا این است که در این مکان به جای همبرگرها و غذاهای سرخکردنی، سالادها و غذاهای شامل سبزیجات سرو میشوند. به این ترتیب مشتری خود را در برابر یک لیست غذایی سالم میبیند و این احساس در او بهوجود میآید که غذاهای سالمتری مصرف میکند و سلامتیاش تضمین است. در واقع این غذاها رژیمی نیستند، یعنی کالری و چربی مورد نیاز بدن و تقریبا برابر با غذاهای سایر رستورانهای فستفودی را در بر دارد. همچنین برای کسانی که هنوز در مسیر «پیش به سوی غذاهای سالمتر» قرار نگرفتهاند نیز انواع نانها و شیرینیها وجود دارد و به مشتری این امکان داده میشود که بتواند پیشغذایش را خود انتخاب کند. به عنوان مثال، وقتی شما یک ساندویچ سفارش میدهید میتوانید همراه با آن چند تکه سیب یا مقداری چیپس سفارش دهید. در واقع احساس مصرف غذاهای سالم با ارائه جایگزینهای مناسب در مشتری القا میشود.
افزایش بیش از حد و بیرویه یک مزیت، باز هم خوب است؟
پانرا با اجرای استراتژی خود به عنوان تضمینکننده سلامت و ارائه غذاها، نوشیدنیها، میان وعدهها با مواد سودمند و قیمت مناسب به مقام قابل توجهی در میان رستورانها دست یافته است. متخصصانی همچون AntinellaB 'Brandeis پیشبینی کردهاند که اگر پانرا مسیر خود را حفظ کند، همچنان سودآور خواهد بود. اما اگر بخواهد با تاسیس شعبههای جدید و افزودن غذاهای جدید به لیست غذاها و پیشغذاها و دسرهای خود قیمتها را افزایش دهد، دچار دردسرهای بزرگی میشود.اشباع بیش از حد بازار موضوع دیگری است که میتواند تاثیرگذار باشد، بهطوریکه Ballantine اظهار میدارد در دوره ۵ ساله از ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۷ کافیشاپ Starbucks تقریبا تعداد شعبههایش را سه برابر کرد ولی با شروع دوره رکود اقتصادی، سود، درآمد و همچنین تعداد مشتریانش به شدت کاهش یافت و در سال ۲۰۰۸ شرکت ۶۰۰ مورد از شعب کمدرآمد را تعطیل کرد. در ادامه او گفت که گسترش بیش از حد شعبهها میتواند امری نگرانکننده باشد، مدیریت پانرا باید نیاز بازار و مردم را در قسمتها و شهرهای مختلف کشور شناسایی کند چراکه در بعضی از شهرها جوانان، دانشجویان و متخصصان و در بعضی دیگر بازنشستگان و سالمندان قشر غالب هستند که نیازهای غذایی متفاوت دارند و میبایست با در نظر گرفتن نیازها در هر منطقه عمل کرد. Hrebiniak اضافه کرد که پانرا باید به مشتریانش این اطمینان خاطر را بدهد که آنها بهترین خدمات و محصولات را دریافت میکنند. علاوه بر این، باید در ارتباط نزدیک با تغییرات بازار و وضعیت عملکرد سایر رقبا قرار گیرد، چراکه موفقیت همیشه تقلید را در پی دارد و برای رسیدن به این اهم که مقلد سایرین باشد باید همواره در مقام اول باقی بماند. وی در پایان گفت «وقتی در بهترین جایگاه قرار گرفتهاید چگونه عمل میکنید؟ مهمترین و دشوارترین وظیفه شما این است که موقعیت خود را حفظ کنید و بهترین بمانید.»
منبع: Knowledge@wharton
مترجم: عاطفه عبادی
رییس و مدیر عامل انجمن جهانی کشتی نمایشی(کشتی کج)، وینس مک ماهون 66 ساله، با اجرای برنامه در 145 کشور دنیا بر قلمرو کشتی حرفهای در سرتاسر جهان احاطه دارد. او در دهه 1980، شخصا تعریفی نو از «کشتی» و «نمایش» و (تلفیق این دو) ارائه داد و توانست کمپانی خود را با ترتیب دادن یک دوره مسابقات برای کشتی گیران حتی با وجود رسواییهای استفاده از استروئید(دوپینگ) و اشتباهات محاسباتی کلان با موفقیت اداره کند. به هر حال تجارت در اطراف رینگ همچنان در حال پیشرفت است./b>
در سال2011کمپانی او نزدیک به 9/483 میلیون دلار درآمد داشت.هنگامی که شرکت او (دبلیو. دبلیو. ای) در تدارک برگزاری هزارمین قسمت یکی از برنامههای شاخص خود بود،مجله هفتگی بلومبرگ بیزینس ویک طی مصاحبهای با وینس مک ماهون از رموز موفقیت او در مدیریت سوال کرد:
• به خود و کارمندانتان گوش کنید
تا وقتی خودتان تمایل به انجام کاری ندارید، نمیتوانید از کسی درخواست انجام آن کار را داشته باشید. نمیتوانید از کسی بخواهید ساعتها کار کند، مگر اینکه خودتان این کار را بکنید. نمیتوانید از کارمندان بخواهید که دل به کار بدهند و برای تولید یک محصول اشتیاق داشته باشند، تا وقتی که خودتان اینطور نباشید. امروزه هنر گوش کردن کمکم در حال فراموشی است.
اما من این قابلیت را دارم که میتوانم حین صحبت کردن، گوش هم بدهم. این ویژگی نسبتا نادراست، اما مهمتر ازآن من فکر میکنم که با گوش دادن میتوان یاد گرفت. من معتقدم که بعضی چیزها در یک موقعیت عادی و متعارف به وجود میآیند. شما باید روی آنها کار کنید و اجازه دهید که شکل بگیرند و تکامل پیدا کنند.
• هر روز مثل اولین روز کار رفتار کنید.
وقتی تصمیم به انجام کاری میگیرید، باید متناسب با آن پیش روید و همه را پشت سر خود جا گذارید. نباید فکر دیگری کنید. «اولین روز کار»، این شعار منه و دوست دارم همه مدیران هر روز را اولین روز کار خود بدانند. مدیران باید هر روز به تجارت وکاری که میکنند، اینطور نگاه کنند. این نگاه به آنها اطمینان میدهد که کاری که دیروز انجام دادند، درست بوده است و آن روز شروع تازهای برای انجام سایر کارها است، یا این حس در آنها به وجود میآید که آن روز اطلاعات جدیدی به دست آوردهاند که قبلا نداشتند.این رویکردی جدید به رسانه است؛ یعنی درباره چیزهایی که میدانید،طور دیگری فکر کنید. یا اینکه از مطالبی که مثلا دیشب در یک کتاب یا روزنامه خواندید استفاده کنید و روز بعد آنها را با مقداری بینش، ذکاوت و انعطافپذیری درشیوه مدیریت خود به کار گیرید.
• ترس را ترویج نکنید.
قطعا اصلیترین راه برای شکست در مدیریت، برخورد سرد، غیرصمیمی و تحکم آمیزاست. اینکه نگذارید کسی حرف بزند.اگر شما جواب همه چیز را میدانید، پس دیگر چه لزومی داشت که افراد دیگری را استخدام کنید. اگر شما به عنوان یک مدیر مغرور باشید و خود را بزرگ بدانید، دیگر جایی برای افراد دیگر باقی نمیماند و نمیتوانید از نظرات دیگران استفاده کنید.
ترس ماهیتی فاسد و ناخوشایند دارد. باید احترام همه را به دست آورید. من به عنوان یک مدیر باید این کار را هر روز انجام بدهم. وقتی محل کار را ترک میکنم، مثل یک نظامی که روی لبه کلاهش نشانهای افتخار زیادی دارد حس خوبی دارم. ولی صبح که از خواب بیدار میشوم دیگر چیزی از آن نشان ها باقی نمانده است. سعی کنید هر روز احترام همه را جلب کنید.
• ذهن خود را پاک کنید ومحدوده و جایگاه خود را پیدا کنید.
من روزانه به طور متوسط چهار ساعت میخوابم. خواب را دوست ندارم چون حس میکنم وقتی میخوابم، چیزی را از دست میدهم. به نظر خودم، شخصیتی پرخاشگر و سلطه جو دارم به همین دلیل سعی میکنم که تعدیلش کنم تا بازخورد اجتماعی قابل قبولی داشته باشم. من این توانایی را با ورزش و بدنسازی به دست میآورم. این ورزش حس خوشایندی به من میدهد. من بیشتر برای آرامش فکر و ذهنم ورزش میکنم، نه فقط برای بدنم. من واقعا با بدنساری ذهنم را پاک میکنم. این فرصتی است برای پاک کردن تمام مسائلی که ذهنم را مشغول میکند، چه مسائلی که جنبه شخصی دارند و چه آنهایی که جنبه کاری دارند.
• اجازه ندهید متقاضیان کار در مصاحبه جوابهای غیرصادقانه بدهند.
من برای مقابله با چنین مشکلی، از روشهای خاصی استفاده میکنم. اولین پرسش من این است که چرا میخواهید با
(دبلیو.دبلیو.ای) کار کنید. اتفاقا آنها مجبور نیستند که دبلیو.دبلیو.ای را بشناسند یا از هوادارانش باشند.گاهی وقت ها از این طریق به چیزی که میخواهم، میرسم. اگر جواب کلیشهای بدهند، به آنها نگاه میکنم و میگویم: این جواب کلیشهای آن نیست که من دنبالش بودم.من با همه خیلی روراست و صادقم و این چیزی است که میخواهم متقابلا از اونا ببینم. صادق باشین! این خیلی چیزها را روشن میکند. در این صورت افراد میدانند کجا ایستادهاند و شما از آنها چه میخواهید. قطعا کار با این افراد خیلی سادهتر است.
• غرور بدترین دشمن شما است
تردید من را عصبانی میکند، اما خودپسندی بدترین چیز است. من هیچ چیز را قطعی نمیدانم. حتی نمیدانم استحقاق نفس بعدی رو داشته باشم یا نه،پس هرگز مغرور نمیشوم. از کوه که بالا میرم، میخواهم بلندترین قله بعدی را ببینم. سعی کنید کارمندان خود را با دادن فرصتهای دوباره تشویق کنید.
اما اگر متوجه شدید، فردی از کارمندانتان مغرور شده است، از مدیر منابع انسانی خود بخواهید به او تذکر دهد و به او بگوید این خصلت اصلا در کار ما خوشایند نیست. این میتواند برخورد (اخطار) اول باشد. برخورد دوم و جدیتر برای وقتی است که تغییری در آن فرد ایجاد نشود، یعنی او دیگر نمیتواند مثل روز اول کاریاش رفتار کند. گاهی اوقات افراد در زندگی شخصی یا حرفهایشان احتیاج به تلنگر دارند. اخطار سوم برای وقتی است که این اخطار هم فایدهای ندارد. /b>
شاید تا الان نام «محسن پهلوان» را نشنیده باشید؛ اما قطعا کارهایی که او کرده، شما را به تحسین واداشته است! او که پیش از این درکار ساخت و ساز بوده، درسالهای گذشته با راهاندازی رستورانهای زنجیرهای «شاندیز» درایران، امارات و افغانستان سروصدای زیادی راه انداخته. آخرین رستوران او «پدیده شاندیز» نام دارد که در 6 ماه ابتدایی سال 88 با مانور تبلیغاتی روی همزمانی تولد امام رضا(ع) با روز 8/8/88، تیزرهای تلویزیونی گوناگونی را در صداوسیما روی آنتن فرستاد.
به گزارش ویوان نیوز, پهلوان در گفتوگویی، از ایدههایش حرف میزند و از اینکه چطور دست به هرکاری زده، اتفاقی ویژه در همان حوزه به حساب آمده است.
در کار ساخت و ساز بودم
بچه خیابان تهران، مشهد هستم. نسل در نسل، ما در کارهای ساختمانی بودیم. کاشیکاریهای حرم امام رضا (ع) و بقعه خواجهربیع، کار پدربزرگ من بوده. برای همین ما هم درکار ساخت و ساز افتادیم. مجتمع سازی و ویلا سازی و... ؛ اما با این حال در تمام مدتی که در کار ساخت و ساز بودم، هرچند روز یک مرتبه به رستوران شاندیز سر میزدم. چون بهترین جایی بود که میتوانستیم در مشهد غذا بخوریم. این رفتو آمدها باعث شد ما یک کار مشارکتی را آغاز کنیم؛ سال 1376 بود که با همکاری یکی از رستورانهای زنجیرهای شاندیز، رستوران شاندیز خیابان جردن تهران را برپا کردیم. یک سال طول کشید آن را بسازیم تا در سال 77 افتتاح شد. اگر هم یادتان باشد رستوران شاندیز جردن، اولین رستورانی بود که تبلیغات تلویزیونی داشت. درآن زمان به طور معمول، کسی برای رستوران، تبلیغات تلویزیونی نداشت باشد.
روزی که خیابان جردن قفل شد
روزی که میخواستیم رستوران شاندیز را در تهران افتتاح کنیم، ساعت 5/11 صبح، پلیس راهنمایی و رانندگی بلوار صبا را بست. آنقدر جمعیت آمده بود که تمام خیابان جردن قفل شده بود! تصور میکنم 8-7 هزار نفر، برای افتتاح رستوران آمده بودند. این در وضعیتی بود که ما در رستوران، فقط 180 صندلی داشتیم. من در عمرم، اینقدر فحش نخورده بودم؛ یکی از کرج آمده بود، تا در روز افتتاح رستوران غذا بخورد! اما ساعت 5/11 که رسید، ناهار تمام شده بود.
ما برای روز افتتاحیه 500 غذا آماده داشتیم.تصور نمیکردم اینقدر از رستوران استقبال کنند. تنها کاری که توانستیم انجام دهیم این بود که 500 نفر از آن جمعیت را ثبتنام کردیم تا به ترتیب به سالن بیایند و غذا بخورند.
از دیگران هم عذرخواهیکردیم. به خاطر همین تبلیغات بود که رستوران شاندیز تا حالا هیچ وعده غذایی نبوده که میز خالی داشته باشد. ما فقط 3 روز قبل و 2 روز پس از افتتاح رستوران، تبلیغات داشتیم و هنوز هم از آن سود میبریم.
بازی تبلیغات را یاد گرفتم
من بازی تبلیغات را از یک گروه قدرتمند بهنام «ارمغان بهزیستی» یاد گرفتم؛ اگر یادتان باشد این گروه برگههایی را با 200 تومان به مردم میفروختند تا در قرعهکشیجایزههای نقدی شرکت کنند. درواقع کاغذ میفروختند به مردم. یک تیم بازرگانی فرانسوی هم پشت ماجرا بود. شانسی که من آوردم، این بود که یکی از دوستان، من را با این تیم آشنا کرد. روزی که من با این تیم بازرگانی دیدار کردم، پیشنهاد کردند برای افتتاح رستوران شاندیز در جردن تبلیغ کنم. من هم قبول کردم. این اتفاق باعث شد، من بازی تبلیغات را آغاز کنم. آن زمان کل هزینهای که برای افتتاح رستوران شاندیز کردم، 22 میلیون تومان بود. اما 28 میلیون تومان برای تبلیغات خرج کردم. اولین کاری که با این تیم فرانسوی کردم، طراحی یک جدول تبلیغاتی بود. جدولی که در آن حتی شماره صفحه و روزی که تبلیغاتمان در روزنامهها چاپ میشد، آمده بود. در این جدول آمده بود که در فلان روز و فلان ساعت، چه اتفاق تبلیغاتی برای رستوران شاندیز میافتد. ما کاری کردیم که 3 روز مانده به افتتاح رستوران، هرکسی از خواب بیدار میشد، نام رستوران «شاندیز جردن» را میشنید. به این ترتیب که اگرکسی روزنامه را باز میکرد، تبلیغ رستوران بود. در رادیو، تبلیغ رستوران را میشنید. درتلویزیون، تبلیغ رستوران را میدید. حتی اگر درمعرض هیچ یک از این تبلیغات هم نبود، وقتی به سمت محل کارش میرفت، تراکتهای رستوران شاندیز را روی شیشه ماشینش میدید. یک جور بمباران تبلیغاتی بود. ما حتی یک بیلبورد هم در مشهد زدیم که رستوران شاندیز در تهران افتتاح میشود. اتفاقاتی افتاد که در بازی تبلیغات جا افتادم و آن را یاد گرفتم.
دوم بهمن هر سال، یک افتتاح
رستوران شاندیز جردن، روز دوم بهمن ماه 1377 افتتاح شد. دوم بهمن ماه، روز تولد من است و برای همین هم برای افتتاح رستوران، این روز را انتخاب کردم. یک سال بعد در روز دوم بهمن 1378، دردبی رستوران افتتاح کردم. همین روز درسال 1379 خانه شاندیز بزرگراه صدر را افتتاح کردم. با خودم عهد کردم هر سال روز دوم بهمن ماه، یک رستوران افتتاح کنم! بعد از اینها رستوران «گراندهتل» در شهرک سینمایی غزالی و آشپزخانه مشهدیها در چهارراه استانبول را افتتاح کردم. بعد هم رستوران شاندیز در افغانستان را راهاندازی کردم و پشت سر آن در روز دوم بهمن ماه سال بعد، رستوران «پدیده شاندیز» آغاز به کار کرد.
تجارت درافغانستان
پیش از اینکه رستوران پدیده شاندیز را افتتاح کنم، برای مدت زیادی در افغانستان بودم. هنوز سر و صدای جنگ در افغانستان نخوابیده بود که سرمایهای زیاد را با خودم برداشتم و رفتم افغانستان. آن دورانی که من به افغانستان رفتم، از ساعت 6 بعدازظهر در کابل حکومت نظامی بود و سروصدای درگیریهای پراکنده هم در حاشیه کابل شنیده میشد. برق و آب نبود. با سطل از چاه، آب میکشیدیم. هیچ امکاناتی نبود. درآن وضعیت، من با شهردار کابل مذاکراتی داشتم و توانستم 4هزار متر زمین بگیرم. اصلا برایشان قابل باور نبود که یک خارجی، بخواهد در افغانستان جنگزده سرمایهگذاری کند. به آنها وعده دادم یک رستوران شیک در افغانستان بسازم. آنها هم، این 4 هزار متر زمین را به من دادند. پس از اینکه رستوران را کلنگ زدم، فهمیدم درافغانستان، غیر از آجر و شن رودخانه، مصالح دیگری برای ساخت و ساز وجود ندارد. برای همین هم، چارهای نداشتم جز اینکه تمام مصالح را از مشهد بخرم و بار کامیون کنم و بیاورم کابل. رستورانی با هزار و 800 متر زیر بنا را با این کمبودها ساختم. 3 ماه و نیمه آن را افتتاح کردم. تمام کارهای ساختمانی آن رستوران هم، به زمستان خورده بود تا به روز دوم بهمن ماه برسد. پس از اینکه رستوران را افتتاح کردم، پاتوقی شد برای وزیران افغانستان. حتی حامد کرزای هم، برای یک وعده به رستوران ما آمد. از همه مهمتر چیزی که برای سفارت ایران هم غیرقابل پیشبینی بود، حضور زلمای خلیلزاد، سفیر وقت ایالات متحده آمریکا در رستوران ما بود.
خرید حق انحصاری بیلبورد از حامد کرزای
پس از افتتاح رستوران در افغانستان، من به فکر یک تجارت دیگر در افغانستان افتادم؛ برای همین هم، تمام حق انحصاری بیلبوردهای تبلیغاتی افغانستان را به مدت 20 سال از حامد کرزای گرفتم. براساس قراردادی که با کرزای بستم، برای 20 سال حق انحصاری بیلبوردها به من واگذار شد. دریک دیدار رسمی، حامد کرزای به همراه 7 تن از وزیرانش پای این قرارداد را امضا کردند. البته اصلا نمیدانستند فضای شهر را میفروشند. برای همین هم، یک هواپیما گرفتم و چندنفر از وزرا را با خود به ایران آوردم تا در دیدار با شهرداری تهران، متوجه شدند بیلبوردهای تبلیغاتی، یکی از روشهای درآمدزایی شهری است. قرارداد بدی هم نبستم؛ سودی که از تبلیغات نصیبمان میشد، یک سوم به دولت افغانستان میرسید، دو سوم به من. تا الان 450 بیلبورد تبلیغاتی در افغانستان نصب کردهایم. در این وضعیت، دیگر در افغانستان شروع کردم به ساختمان سازی. چند مجتمع را کلنگ زدم. البته دراین مدت، آستان قدس رضوی هم، در افغانستان سرمایهگذاری کرد و شریک ما شد. تا پیش از این، ما شرکت «ایران- افغان» بودیم. پس از آن شدیم، شرکت «ایران- افغان- رضوی.» 40 درصد من،30 درصد آستان قدس، 30 درصد هم دولت افغانستان. من در این مدت، تجارت در ایران را ضعیف کرده بودم. مدیریت کارهای ایران را به یکی از دوستان سپرده بودم. 2 هفته افغانستان بودم و یک هفته ایران.
داستان پدیده شاندیز
اما داستان «پدیده شاندیز». یک روز دریکی از باغهایم در شاندیز نشسته بودم. جمعی از دوستان بودیم و شهردار شاندیز هم بود. او من را دعوت کرد، فردای آن روز به دفتر شهردار بروم. روز بعد شهردار شاندیز به من گفت یکی از پارکهای شاندیز، تبدیل شده به پاتوق معتادان. از من خواهش کرد دراین پارک سرمایهگذاری کنم. من اصلا درآن موقعیت نمیخواستم در ایران تجارت کنم؛ اما همینطوری حرف زدیم و رسیدیم به جایی که 200 میلیون تومان در این پارک سرمایهگذاری کنیم و بهمدت 17 سال، از این فضا استفاده کنم، پس از 17سال هم، همه چیز را به شهردار شاندیز تحویل بدهم. شوخی شوخی کار را آغاز کردم و یک دفعه تبدیل شد به جدیترین پروژهای که در دست دارم. آلوده کار شدم. کاری که بنا بود با 200 میلیون تومان تمام شود، دیدم با 2 میلیارد تومان هم جمع نمیشود. به هرحال، این پروژه و کاری که بهعنوان سرگرمی آغاز شده بود، شد آبروی من. پروژه با 4 میلیارد تومان تمام شد. 8 هزار متر زیربنا اینجا ساختم. برای همین هم شهرداری شاندیز، 3 سال به زمان بهرهبرداری اضافه کرد و قراردادمان شد 20 سال. از آن سو هم 2 سال و نیم زمان برای ساخت و ساز گرفته بودم، ولی پروژه در6 ماه تمام شد. اینجا هم 2 سال دیگر جلو افتادم. رستوران که افتتاح شد برگشتم افغانستان تا به کارهای عقب افتاده بپردازم؛ تلفنی «پدیده شاندیز» را مدیریت میکردم؛ اما باز هم نشد و مجبور شدم دوباره به ایران برگردم.
نوروز رویایی شاندیز
زمانیکه برای مدیریت «پدیده شاندیز» به ایران برگشتم، 2 هفته به عید نوروز مانده بود. بازهم بمباران تبلیغاتی را آغاز کردم. جوری شد که در نوروز آن سال، درحد انفجار فروختیم. اینجا 3 هزار نفر ظرفیت داریم. یعنی اگر 3 هزار نفر همزمان بیایند پدیده شاندیز، برای نشستن همه جا داریم. درایران، رستورانی نداریم که با این ظرفیت رقابت کند. در دنیا هم فقط رستورانی در دمشق سوریه ساخته شده که ظرفیت آن 6 هزار نفر است. البته ما در پدیده شاندیز در یک وعده، 8 هزار غذا دادیم. درحالیکه در رستوران دمشق هر میز در هر وعده، یکبار استفاده میشود و بیش از 6 هزار غذا سرو نمیکنند. این رکورد درهیچ جای دنیا ثبت نشده. هرچند شاید درآشپزخانههای بیرونبر رکورد بهتری داشته باشند، ولی ما این 8 هزار غذا را داخل رستوران سرو کردیم.
پروژههای جدید من
جدیدترین پروژه من راهاندازی شعبه پدیده شاندیز در تهران است. فعلا به دنبال خرید زمین آن هستم و مذاکراتی را هم با ارتش داشتم تا زمینی را در اقدسیه تهران بخرم؛ اما یک پروژه بزرگ دیگر هم دارم. میخواهم کلنگ بزرگترین مجموعه تفریحی خاورمیانه را در شاندیز بزنم. در این پروژه تعهد میدهیم فاز اول آن را که 210 هزار متر زیربنا دارد، در عرض یک سال بسازم. قرارداد ساخت آن را با یک شرکت آلمانی- اسپانیایی بستهام.
در این پروژه، بزرگترین شهربازی سرپوشیده خاورمیانه را تاسیس خواهم کرد. یک مرکز خرید بزرگ، یک مجموعه رستوران و تالارهای پذیرایی هم درنظر دارم.
نقل از :زندگی ایده آل