مبحث

گذر گاه عافیت

مبحث

گذر گاه عافیت

سوت و کور

خیلی وقته اینجا سوت و کور است . باید خودم یک بار  خودم  را مرور کنم و هم نظرم را بنویسم .

 موضوع سروش باز هم داغ شده پیش تر ها در مورد سروش نوشته ام ولی از وقتی نامزد کرده وضع تغییر کرده منظم شده چاق شده  خانم خوبی داره عروس منو و مادرش دختر هنر دو ست و حساسی است با اصالت و خانواده بخصوص پدرش  مرد روز و با مطالعه ایی است پذ یرش دانشگاه سروش امده با این اوضاع نرخ ارز و کاسبی ما نگرانی طبیعی به نظر میاد احمقانه ترین شرایط ممکن...

دلار احمقانه

دست و دلم به نوشتن نمی رود هرچه بیشتر می نویسم خودم کمتر با آن ارتباط بر قرار می کنم وای به حال کسی که می خواهد انها  را بخواند یعنی راستش را بخواهی دیگر انگیزه ای برای نوشتن ندارم . بنویسم که چه بشود چه می توانم در این روز ها بنویسم در این روز های پر از احمقانه ترین شکل روز مرگی... می بینی چقدر غر می زنم غر غر غر و دریغ از یک قدم به جلو برداشتن . شاید اگر نبود لختی ارامش در نوشتن اینقذر هم وقت نم ذاشتم راستی الان سایت انلاین ارز اومد بالا دلار 34۳۰ تومان یورو هم ۳۴۵۰ احمقانه نیست اون وقت میگی بی خیال ...

تولد امام رضا ع ۱۳۹۱

اس ام اس مخصوص تولد امام زضا

 

بلیط ماندن است مانده روی دستهای من

در این همه مسافر حرم نبود جای من؟

 

 

رفیق عازم سفر، فقط «سلام» را ببر

سفارش مریض حضرت امام را ببر

 

بارگاهی که به شهر مشهد بپاست  هم برای من مدینه هم کربلاست

خاک پاکش را غرق بوسه می کنم چون که جای پای اربابم رضاست . . .

.با نام  رضا به سینه ها گل بزنید ، با اشک به بارگاه او پل بزنید،

فرمود که هر زمان گرفتار شدید، بردامن ما دست توسل بزنید . . .

 

 


امروز که سر بر حرمت می آیم

انگار تمام عشق کامل شده است

ای ضامن آهو! به غریبی سوگند

دل کندن ازاین ضریح مشکل شده است


هر چند حال و روز زمین و زمان بد است

یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای

آنجا برای عشق شروعی مجدد است

 


کـمـک کـن مـثـل مشهد، شهر رؤیا

دلـم پـر ازدحـام از نـور بـاشــد

پـر از پـرواز کـفـتـرهـاى کوچک

سـرم سـبـز و دلـم پـر شور باشد

 


ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت ثامن الحجج علی بن

موسی الرضا را بر عموم مسلمین گرامی تبریک عرض میکنم  . . .

.

.

.

زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟

 بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟

گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام

ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟

  ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند

 گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟

من دخیل التماس رابه چشمت بسته ام

هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟

.

.

.


 

.

.

زآستان رضا سرخط امان دارم ٬ رخ نیاز بر این پاک آستان دارم

اگر چه کم زغبارم، به شوق نکهت گل  همیشه جای، در این طرفه بوستان دارم

ز تیر حادثه مرغی شکسته بال و پرم ٬ درین چمن به صد امید آشیان دارم

.

.

.

کفترا پر بزنین به دور گنبد طلا دور گنبد بشینین نیابت از کرب و بلا

پر و بالهاتون رو با هم وا کنید دل به هم بدید همه آوا کنید

ذکر یا امام رضا امام رضا به زبون بگیرید و صفا کنید . . .


رضاجان عمریست که گوشه نشین محبتم

 این گوشه را به وسعت دنیا نمیدهم یا امام الرئوف . . .

.

.

.

گمشده بودم ، غرق در کثافت شهر، آمدی از نورم کردی ، دستگیر بی دستی ام شدی!

روی شانه های ضریحت گریستم و دخیل پنجره فولادت ، طلایم کرد، حالا یاریم کن که تا

 عطر معرفتت را دریابم . . .

ناامیدی خردمند را هم زمین میزند

خواجه نصیر الدین طوسی پس از مدتها وارد زادگاه خویش طوس شد . سراغ دوست دانای دوران کودکی خویش را گرفت مردم گفتند او حکیم شهر ماست اما یک سال است تنها نفس سرد از سینه اش بیرون می آید و نا امیدی در وجودش رخنه نموده است  .

 خواجه به دیدار دوست گوشه نشین خویش رفت و دید آری او تمام پنجره های امید به آینده را در وجود خویش بسته است . به دوست خویش گفت تو دانا و حکیمی اما نه به آن میزان که خود را از دردسر نا امیدی برهانی ، دوستش گفت دیگر هیچ شعله امیدی نمی تواند وجودم را در این جهان رو به نیستی گرما بخشد ، خواجه گفت اتفاقا هست دستش را گرفت و گفت می خواهم قاضی نیشابور باشی ، و می دانم از تو کسی بهتر نخواهم یافت .
حکیم ارد بزرگ می گوید : اندیشه و انگاره ای که نتواند آینده ای زیبا را مژده دهد ناتوان و بیمار است .
می  گویند یک سال پس از آن عده ایی از بزرگان طوس به دیدار قاضی نیشابور رفتند و با تعجب دیدند هر داستانی بر زبان قاضی می آید امیدوارانه و دلگرم کننده است .

مورچه

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ."
سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن



گاهی اوقات نباید شنید

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد.

 اما قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. هر چه بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد او مصمم تر می شد تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد. وقتی بیرون آمد. بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی؟

 معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرد که دیگران او را تشویق می کنند.

وارونه۹۱

روزگار عجیبی شده برام خیلی جالبه تاریخ داره تکرار میشه حداقل برای سن من و آموزه های چهل سال اخیر دیدی دنیا به آن بزرگی که فکر میکردی نیست! دیدی خیلی چیزا نیاز به تجدید نظر اساسی داره خام بودیم پختگی نیاز به زمان داره بعد که کنده میشی چقدر احساس میکنی به خدا نزدیکتر شدی

عیدفطر

عید است و آخر گل و یاران در انتظار 

ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار 

خوش دولتی است خرم و خوش خسروی کریم 

یا رب زچشم زخم زمانش نگاه دار 

حافظ چو رفت روزه و گل نیز می رود 

ناچار  باده نوش که از دست رفت کار     عید فطر مبارک

نقاشی دیواری

جهان اسلام با رویکردی وحدت بخش و تقریبی

لوموند آنلاین: اگر نقاشی معروف( مرگ بر آمریکا)  که روی یکی از ساختمان های نسبتا مرتفع مرکز شهر به چشم می خورَد، با نقاشی دیواری دیگری که نماد صلح باشد، جایگزین می شد، این خود یک انقلاب واقعی بود.

 نقاشی دیواری بسیار بزرگی که توسط تلویزیون های همه دنیا نشان داده شده، قسمت بزرگی از دیوار یک ساختمان ده طبقه در خیابان کریم خان زند، واقع در مرکز پایتخت، را پوشانیده است. این تصویر، یک پرچم آمریکا را به نمایش می گذارد که ستاره های آن به جمجمه های انسان ها تبدیل گردیده اند و و خطوط قرمز آن به بمب هایی منتهی شده اند.

 این رویامی تواند رنگ واقعیت به خود بگیرد؛ زیرا مسولان شهرداری تهران طی چند ماه گذشته برنامه ای را جهت زیباسازی شهری  آغاز نموده اند. آنان به ویژه در این برنامه، کشیدن نقاشی های دیواری جدیدی را که نمایشگر فرهنگ ایرانی و همچنین پیام صلح و امیدواری باشند، در سیاهه فعالیت های خود گنجانیده اند.

 محمد رضا شریف کاظمی، مسئول زیباسازی شهرداری تهران، می گوید: ایده ما این است که پایتخت آلوده و پرترافیک خود را با نقاشی های دیواریی که موضوعاتی فراگیرتر دارند، قابل سکونت تر بنماییم.

  وی می افزاید: طبیعی است که از طریق نقاشی های دیواری سطح شهر دیکتاتور سابق  یا جنگ را نشان بدهیم... اما امروز ملت در مسیر پیشرفت است و ما بایستی پیام جدیدی را به نسل جدید ارائه دهیم؛ همچین، بایستی ژرفای فرهنگ ایرانی را به نمایش بگذاریم.

 و این خود بحثی است که هم اکنون پیش آمده است؛ درست زمانی که سیگنال های حاوی آرامش و صلح از سوی ایرانی ها و آمریکایی ها رو به افزایش نهاده اند.

 آیا نزدیک شدن ایران و آمریکا از کانال نقاشی های دیواری پایتخت ایران می گذرد؟

 

ب ن: در متن لوموند آنلاین به اشتباه آقای مهدی قدیانلو، نقاش تصویر دیواری مذکور ذکر گردیده بود، که با تماس ایشان با من معلوم شد که این هنرمند جوان کشورمان نقاش آن تصویر نبوده اند و در ترجمه انگلیسی به فرانسه متن اشتباهی رخ داده بوده است (فرانس پرس انگلیسی به لوموند آنلاین فرانسوی). فلذا اشتباه مذکور از ترجمه فارسی متن حذف گردید. با وجودی که در این اشتباه من چندان هم مقصر نبودم با این حال از ایشان پوزش  خواسته و خبر را تصحیح نمودم.

لینک مربوط به متن لوموند آنلاین را هم جهت برطرف شدن هر گونه شبهه ای قرار می دهم:

http://www.lemonde.fr/asie-pacifique/article/2009/04/08/si-teheran-remplacait-ses-peintures-murales-antiamericaines_1178047_3216.html#xtor=RSS-3208 

فرهنگ ملل درباره پشتکار و اراده

پشتکار : کره زمین از آن شخص دارای پشتکار است (مثل آلمانی) کسی که با زحمت کار می کند با خوشحالی خواهد خورد (مثل چینی) پای دونده همیشه چیزی به دست خواهد آورد ولو اینکه خار باشد (مثل کانادایی) پای خود را دوست خود گردان (مثل اسکاتلندی) اگر به هنگام جذر نتوانستی ماهی بگیری ، به هنگام مد امتحان کن (مثل امریکایی) اگر یک فلج مادرزاد در مسابقه دو ماراتن برنده نشود ، عیب از پاهای او نیست اشکال در خود اوست (انیشتین) اگر کوهی رویارویم قرار گیرد در نمی مانم چنان میکوشم تا از آن بالا روم یا راهی در درونش بیابم یا از زیر آن تونلی می زنم یا تنها می ایستم و با یاری خداوند به معدنی از طلا تبدیلش می کنم تا اراده ای هست راهی نیز هست (چارلز پویسانت)