مبحث

گذر گاه عافیت

مبحث

گذر گاه عافیت

ایمنی خودرو ncap

موسسه ایمنی یورو NCAP در جدیدترین گزارش خود، پنج خودروی معروف و پرطرفدار را که حائز هر پنج ستاره ایمنی شده اند، را معرفی کرد. این پنج اتومبیل جدید عبارتند از فورد B-MAX و ولوو V40 و رنو کلیو و کیا سید و آئودی A3.

یکی از دلایلی که فورد B-Max توانسته امتیازات بالایی بدست آورد ستون های B این خودرو است. در اصل این ستونها درون دربها گنجانده شده اند و زمانیکه درها بسته می شوند، ستون هایی در پهلوی خودرو شکل می گیرند. امتیاز فورد برای حفاظت از سرنشینان بزرگسال 92 درصد بود.


در مورد ولوو V40 که توانست با کمک از ایربگ عابر پیاده، حفاظت 88 درصدی را برای تصادف با عابرین بدست آورد نیز بالاترین رتبه در ارزیابی این بخش منظور شده است. سایر خودروها نیز در بهبود حفاظت از عابرین پیاده هنگام تصادف، بهبود ایمنی برای خردسالان و تجهیزات ایمنی بهتر، هر پنج ستاره را کسب نموده اند.
 



مقایسه خودروها و افت لکسوس

آخرین آمار منتشره از سوی موسسه جی دی پاور (JD Power) که از نتایج نظرسنجی از مالکان خودروهای مدلهای 2009 و 2010 یعنی خودروهایی که بین یک تا سه سال مورد استفاده قرار گرفته اند، استخراج شده، نشان می دهد که صدرنشینی بی چون و چرای لکسس (لکسوس) در کسب رضایت مشتریان پایان یافته و جگوار جای این شرکت ژاپنی را گرفته است.

Jaguar XF

در بین سازندگان، جگوار با دو پله صعود و با امتیاز 82.8 درصد توانست مقام اول رضایت مشتریان را از آن خود نماید. البته شاید دارندگان انگلیسی جگوار نسبت به آن تعصب بیشتری نشان داده باشند. اما در مجموع این افتخار برای تاتاموتور، مالک هندی جگوار بسیار خوشایند خواهد بود. جگوار نشان داده که هر ساله کیفیت تولیدات خود را بهبود می بخشد و از این روند به شدت مراقبت می کند. سرویس دهی کارامد و خدمات مفید از نظر خریداران جگوار مورد ستایش قرار گرفته اند.

The manufacturers

در نقطه مقابل بدترین سازنده خودرو، شورولت بود که کمترین امتیازات را بدست آورد. اما جالب اینجاست که امتیازات شورولت 71.3 درصد بود. یعنی بین بهترین و بدترین سازنده تنها 11.5 درصد اختلاف وجود دارد که نشان از رقابت بسیار سخت و فشرده شرکتها در کسب رضایت مشتریان دارد. مقامهای دوم تا پنج سازنده ها به ترتیب به لکسس، اشکودا، هوندا و مرسدس بنز تعلق گرفت.

Kia Sportage

اما در بررسی خودروها مقام اول را کیا با مدل اسپورتیج بدست آورد. جایگاهی که در میان خودروهای مشهور و سازندگان بزرگ به این خودروی جدید از سازنده ای نسبتا نوپا تعلق گرفت، می تواند پیامهای زیادی برای مدیران صنعت خودرو به همراه داشته باشد. امتیاز اسپورتیج 83.8 درصد بود و البته جگوار XF با 0.4 امتیاز اختلاف در جای دوم قرار گرفت. تویوتا پریوس، اشکودا Superb و مرسدس کلاس E در جایگاههای بعدی قرار گرفتند.

Top Cars

همانطور که گفتیم، خودروهایی که بین ژانویه 2009 تا دسامبر 2010 ساخته شده اند در این نظرسنجی شرکت داده شدند. خود نظر سنجی نیز بین دسامبر 2011 تا ژانویه 2012 صورت گرفته است. در این نظرسنجی، چهار بخش مورد سوال قرار گرفته اند. کیفیت و قابلیت اطمینان، جذابیت خودرو، رضایت از خدمات و سرویس و هزینه های مالکیت. به هر کدام از بخشهای مورد سوال نسبت به کل امتیازات نظرسنجی، درصد خاصی اعطا شد. مثلا برای کیفیت 22 درصد از کل نمره و برای جذابیت 31 درصد و برای هزینه های مالکیت 25 درصد در نظر گرفته شد. برای هر مدل حداقل 50 پرسشنامه از مالکان آن دریافت شد تا بتوان یک نمره کلی و جمع بندی کاملی را برای آن مدل بدست آورد.
در این بررسی صاحبان این خودروها در انگلستان نظرات خود را به موسسه اعلام کردند. خودروها در ده کلاس و 118 مدل در این نظرسنجی مورد بررسی قرار گرفتند. این بررسی توسط موسسه معتبر جی دی پاور می تواند برگ برنده برای خودروسازان و نشانه خوبی از میزان کیفیت و رضایت مشتریان آنها باشد. اما تعمیم دادن این نتایج به تمام بازارها نیز صحیح نیست و ممکن است در بازارهای متفاوت، میزان امتیازات بواسطه خدمات بهتر یا بدتر تغییر کنند.

ارامش

شیخ مصلح الدین سعدی شاعر و حکیم نامدار ایرانی در «گلستان» خویش از مردی روایت می کند که نزد پدر نشست و از او پند خواست. پدر فرزانه در پاسخ، از مروت و گذشت و خلق نیکو گفت اما برای نیک مردی حد و حریم گذاشت به اقتضای درک وی.
شبانی با پدر گفت ای خردمند- مرا تعلیم ده پیرانه یک پند
بگفتا نیک مردی کن نه چندان- که گردد خیره گرگ تیزدندان
سعدی همان جا کار جراح را مثال می زند که دنبال آرامش و تسکین آلام بیمار است اما ناچار دست به چاقو می برد و رگی را پاره می کند. کار او با تیغ جراحی از جنس حیات بخشی است به همین خاطر هم تیغ و مرهم را به هم می آمیزد.
درشتی و نرمی به هم در، به است
چو فاصد که جراح و مرهم نه است

سوت و کور

خیلی وقته اینجا سوت و کور است . باید خودم یک بار  خودم  را مرور کنم و هم نظرم را بنویسم .

 موضوع سروش باز هم داغ شده پیش تر ها در مورد سروش نوشته ام ولی از وقتی نامزد کرده وضع تغییر کرده منظم شده چاق شده  خانم خوبی داره عروس منو و مادرش دختر هنر دو ست و حساسی است با اصالت و خانواده بخصوص پدرش  مرد روز و با مطالعه ایی است پذ یرش دانشگاه سروش امده با این اوضاع نرخ ارز و کاسبی ما نگرانی طبیعی به نظر میاد احمقانه ترین شرایط ممکن...

دلار احمقانه

دست و دلم به نوشتن نمی رود هرچه بیشتر می نویسم خودم کمتر با آن ارتباط بر قرار می کنم وای به حال کسی که می خواهد انها  را بخواند یعنی راستش را بخواهی دیگر انگیزه ای برای نوشتن ندارم . بنویسم که چه بشود چه می توانم در این روز ها بنویسم در این روز های پر از احمقانه ترین شکل روز مرگی... می بینی چقدر غر می زنم غر غر غر و دریغ از یک قدم به جلو برداشتن . شاید اگر نبود لختی ارامش در نوشتن اینقذر هم وقت نم ذاشتم راستی الان سایت انلاین ارز اومد بالا دلار 34۳۰ تومان یورو هم ۳۴۵۰ احمقانه نیست اون وقت میگی بی خیال ...

تولد امام رضا ع ۱۳۹۱

اس ام اس مخصوص تولد امام زضا

 

بلیط ماندن است مانده روی دستهای من

در این همه مسافر حرم نبود جای من؟

 

 

رفیق عازم سفر، فقط «سلام» را ببر

سفارش مریض حضرت امام را ببر

 

بارگاهی که به شهر مشهد بپاست  هم برای من مدینه هم کربلاست

خاک پاکش را غرق بوسه می کنم چون که جای پای اربابم رضاست . . .

.با نام  رضا به سینه ها گل بزنید ، با اشک به بارگاه او پل بزنید،

فرمود که هر زمان گرفتار شدید، بردامن ما دست توسل بزنید . . .

 

 


امروز که سر بر حرمت می آیم

انگار تمام عشق کامل شده است

ای ضامن آهو! به غریبی سوگند

دل کندن ازاین ضریح مشکل شده است


هر چند حال و روز زمین و زمان بد است

یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای

آنجا برای عشق شروعی مجدد است

 


کـمـک کـن مـثـل مشهد، شهر رؤیا

دلـم پـر ازدحـام از نـور بـاشــد

پـر از پـرواز کـفـتـرهـاى کوچک

سـرم سـبـز و دلـم پـر شور باشد

 


ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت ثامن الحجج علی بن

موسی الرضا را بر عموم مسلمین گرامی تبریک عرض میکنم  . . .

.

.

.

زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟

 بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟

گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام

ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟

  ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند

 گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟

من دخیل التماس رابه چشمت بسته ام

هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟

.

.

.


 

.

.

زآستان رضا سرخط امان دارم ٬ رخ نیاز بر این پاک آستان دارم

اگر چه کم زغبارم، به شوق نکهت گل  همیشه جای، در این طرفه بوستان دارم

ز تیر حادثه مرغی شکسته بال و پرم ٬ درین چمن به صد امید آشیان دارم

.

.

.

کفترا پر بزنین به دور گنبد طلا دور گنبد بشینین نیابت از کرب و بلا

پر و بالهاتون رو با هم وا کنید دل به هم بدید همه آوا کنید

ذکر یا امام رضا امام رضا به زبون بگیرید و صفا کنید . . .


رضاجان عمریست که گوشه نشین محبتم

 این گوشه را به وسعت دنیا نمیدهم یا امام الرئوف . . .

.

.

.

گمشده بودم ، غرق در کثافت شهر، آمدی از نورم کردی ، دستگیر بی دستی ام شدی!

روی شانه های ضریحت گریستم و دخیل پنجره فولادت ، طلایم کرد، حالا یاریم کن که تا

 عطر معرفتت را دریابم . . .

ناامیدی خردمند را هم زمین میزند

خواجه نصیر الدین طوسی پس از مدتها وارد زادگاه خویش طوس شد . سراغ دوست دانای دوران کودکی خویش را گرفت مردم گفتند او حکیم شهر ماست اما یک سال است تنها نفس سرد از سینه اش بیرون می آید و نا امیدی در وجودش رخنه نموده است  .

 خواجه به دیدار دوست گوشه نشین خویش رفت و دید آری او تمام پنجره های امید به آینده را در وجود خویش بسته است . به دوست خویش گفت تو دانا و حکیمی اما نه به آن میزان که خود را از دردسر نا امیدی برهانی ، دوستش گفت دیگر هیچ شعله امیدی نمی تواند وجودم را در این جهان رو به نیستی گرما بخشد ، خواجه گفت اتفاقا هست دستش را گرفت و گفت می خواهم قاضی نیشابور باشی ، و می دانم از تو کسی بهتر نخواهم یافت .
حکیم ارد بزرگ می گوید : اندیشه و انگاره ای که نتواند آینده ای زیبا را مژده دهد ناتوان و بیمار است .
می  گویند یک سال پس از آن عده ایی از بزرگان طوس به دیدار قاضی نیشابور رفتند و با تعجب دیدند هر داستانی بر زبان قاضی می آید امیدوارانه و دلگرم کننده است .

مورچه

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ."
سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن



گاهی اوقات نباید شنید

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد.

 اما قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. هر چه بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد او مصمم تر می شد تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد. وقتی بیرون آمد. بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی؟

 معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرد که دیگران او را تشویق می کنند.

وارونه۹۱

روزگار عجیبی شده برام خیلی جالبه تاریخ داره تکرار میشه حداقل برای سن من و آموزه های چهل سال اخیر دیدی دنیا به آن بزرگی که فکر میکردی نیست! دیدی خیلی چیزا نیاز به تجدید نظر اساسی داره خام بودیم پختگی نیاز به زمان داره بعد که کنده میشی چقدر احساس میکنی به خدا نزدیکتر شدی