با این حال، به نظر می رسد جدای از استناد به سخنان خود هاشمی در رد این ادعا که «بر خلاف اظهارات بدخواهان، دهکهای پائین وضع بهتری پیدا کردند و ضریب جینی به نفع فقرا اصلاح شد»، می توان به بازخوانی بخش هایی از کتاب ارزشمند «توسعه و تضاد» اثر پروفسور فرامرز رفیع پور پرداخت که ضمن آسیب شناسی جامعه شناسانه تحولات ایران بعد از انقلاب، به طور مستند به تشریح افزایش فاصله طبقاتی در دوره سازندگی پرداخته و از آن مهم تر به بررسی چگونگی جا به جایی ارزش ها در این دوران از جمله تبدیل شدن ثروت اندوزی به یک ارزش و فقر به عنوان یک ضد ارزش می پردازد.
رفیع پور در فصل سوم این کتاب با اشاره به ادعای شیبانی معاون وقت بانک مرکزی در دولت سازندگی و ادعای افزایش سهم طبقات کم در آمد و کاهش نسبی سهم طبقات پردر آمد می نویسد:
شیبانی توزیع در آمد برای مناطق شهری در سالهای 1368 تا 1371 را به صورت زیر ارائه داده است
اما این ارقام نسبت به ارقام مشابه از منابع دیگر تفاوتهایی را نشان می دهد. اولا مرکز آمار ایران برای سالهای 1368 تا 1370 ضریب جینی متفاوت از آنچه شیبانی ذکر کرده، در آورده است:
بنابر این بر اساس ارقام فوق از مرکز آمار، نه فقط ضریب جینی از آنچه که شیبانی از بانک مرکزی ارائه کرده بیشتر است، بلکه علاوه بر آن یک افزایش نابرابری را نیز نشان می دهد.
رفیع پور در بخش دیگری از این کتاب نیز با اشاره به نتایج یک تحقیق در سال 1373 در تهران می نویسد:
«حداقل برای ساکنین شهر تهران عموما این احساس وجود دارد که تفاوت بین فقیر و ثروتمند زیاد است ... در این تحقیق نزدیک 80% معتقد بودند که این تفاوت بسیار زیاد است و 12% آن را زیاد ارزیابی می کردند. به عبارت دیگر بیش از 91% از پاسخگویان تفاوت بین فقیر و ثروتمند در ایران را زیاد تا بسیار زیاد می دانستند.»
پروفسور رفیع پور در مجموع در فصل سوم این کتاب مسائل به وجود آمده ی بعد از سال ۱۳۶۸ را در ایران بررسی میکند و با بررسی سه مؤلفه ی متغیر درآمد، شغل و تحصیلات به این نتیجه می رسد که نابراری در ایران نه تنها کاهش پیدا نکرده است بلکه میزان نابرابری افزایش پیدا کرده است.
او معیار کشور را ظواهر مدنیزاسیون نمی داند، بلکه ملاک پایه ای را نابرابری اجتماعی می داند که نه فقط آن را با آمار دولتی، بلکه به صورت مستقیم به صورت جمع آوری آمار و غیر مستقیم میتوان سنجید.
رفیع پور اشاره میکند که در جامعه یک فرایند تغییر ارزش به وجود آمد که باعث به وجود آمدن نابرابری شد و اقداماتی که در سالهای بعد از ۱۳۶۸ انجام شد (بالاخص در زمینه ی اقتصاد و آموزش) موجب افزایش نابرابری گشته و در نتیجه آن ( به علت گسترش فقر )، ثروت در جامعه با ارزش شده است و وقتی نابرابری در جامعه زیاد میشود، ارزشهای مادی جامعه را فرا می گیرد.
این اقدامات در جهت ایجاد نیازهای جدید باعث افزایش نیازها و درآمدها کفاف ارضای نیازها را نمی دهد و یا کاهش می دهد و وقتی راههای رسیدن به اهداف مسدود باشد و کنترل های درونی و بیرونی ضعیف باشد، انواع کارهای خلاف و انحراف در جامعه روی می دهد، و سپس این انحراف در جامعه گسترش و تبدیل به هنجار می شود:
«از سال ۱۳۶۵ به ۱۳۷۱ (و سالهای بعد) یک تغییر ارزشی در زمینه پایبندیهای مذهبی و اعتقادی در جامعه روی داده است. از یک طرف میزان تمایل مردم به دین و روحانیت و سمبلهای مذهبی (مانند حجاب) کاهش و از طرف دیگر تمایل آنها به مادیات افزایش یافته است. بنابراین در اینجا کاملا مشهود است که در شرایط جامعه ما یک تضاد مشخص بین ارزشهای مادی و ارزشهای مذهبی وجود دارد، چنانکه ماکس وبر نیز قبلا بر آن تأکید کرده است؛ هر چه که در یک جامعه (بالاخص با روشهائی که در ایران در پیش گرفته شده است، در چنین زمان کوتاهی) ارزشهای مادی بیشتر گسترش یابند، میزان پایبندیهای مذهبی-اعتقادی مردم کاهش مییابد.»
رفیع پور در بخش دیگری از کتاب توسعه و تضاد با نقد رویکردهای بکار گرفته شده در دولت هاشمی رفسنجانی می نویسد:
«متاسفانه در ایران با نیت ( توسعه اقتصادی ) اقدامات دیگری نیز انجام گرفت، که در نتیجه ی آن فقر تاثیر تهدید آمیزی بر نظام اجتماعی می گذارد، بدین معنی که با اقداماتی، ثروت را به یک چیز خوب یعنی به یک ارزش مثبت و فقر رابه یک ارزش منفی تبدیل نمود. یعنی دارندگی و برازندگی و فقر و تنگدستی شرمندگی شد ... امام خمینی (ره) در هنگام و ابتدای انقلاب ثروت و نابرابری را با نام طاغوت به ارزش منفی تبدیل کرده بودند و در بیانات خود مشخصا کوخ نشینان را بر کاخ نشینان ارجح می دانستند. با تغییر سیاست بعد از سال 1368 که روند به اصطلاح توسعه اقتصادی در پیش گرفته شده ، سرمایه از اهمیت زیاد برخوردار شد و ملاک و میزان ارزیابی ها، معیار های اقتصادی و مادی گشت. در این شرایط صاحبان سرمایه، یعنی ثروتمندان که تا آن موقع تا حدود زیادی مورد بی اعتنایی بودند و نمی توانستند با پول خود همه چیز و همه کس را بخرند، ناگهان با ارزش شده اند و فرصت خودنمایی یافتند.»
وی در ادامه تاکید می کند:
«وقتی نابرابری در جامعه گسترش یافت و از طرف مسولین جامعه توبیخ نشد، بلکه آزاد گذاشته و یا حتی تشویق شد، ابتدا دارندگان مقیاس های ارزشی یعنی ثروتمندان، ثروت خود را بر اساس معرفها و مقیاس های ظاهری مثل اتومبیل و وسائل منزل و لباس به نمایش دیگران می گذارند و به وسیله ی آن برتری خود را بر دیگران نشان می دهند، یعنی از این طریق کوشش بر آن دارند تا احترام کسب نمایند و فخر فروشی و خونمایی کنند ... اما در شرایط، جامعه ی ما که در بین کشور های جهان سوم نیز شرایطی خاص داشته است کاربردی متمایز دارد و بدون افزایش درآمد نیز عمل می کند اما به طور مخرب، بدین معنی که افراد فقیر و کم درآمد نیزادای ثروتمندان را درمی آورند حتی اگر لازم باشد برای این کار پول قرض وگاه حتی دزدی می کنند.»
رفیع پور در ادامه توضیح می دهد: «در کناراین، نمایش وسایل ازجانب ثروتمندان که قشرهای پایین تر را به داشتن همان وسائل ترغیب می کند دولت نیز خود یک جریان و مکانیسم تشدید کننده دیگر را وارد نمود وآن حرکت اهرم های نیازآفرینی بود، برای مردمی که احساس فقر می کنند از هر سو کالاهای جدید و مدرن به نمایش گذاشته و در آن ها نیاز به داشتن این کالاها برانگیخته شد واین همان طور که گفته شد همان جویبار جدید است که به مسیر اصلی با ارزش شدن ثروت متصل می گردد و آن را تشدید می کند.
وقتی نمایش ثروت آغاز و از طرف دیگر از همه سوانواع نیازها به مردم تزریق شد، یک بیماری واگیر تمام جامعه را فرا می گیرد و همه کم و بیش آن چیزهایی را می خواهند که ثروتمندان دارند یا در جامعه به ارزش تبدیل کرده اند، زیرا از اینجا به بعد مقایسه های اجتماعی شروع می شود. افراد خود را با هم ردیفان و افرادی که وضعشان کمی بهتر از آن ها است مقایسه واگرازآن ها کمتر باشند، احساس عقب افتادگی وبی عدالتی نسبی می کنند. در این شرایط ابزارمادی مانند اتومبیل، طلا، جواهر و ... که تهیه آن ها به پول نیاز دارد، ابتدا برای قشر متوسط نیز با ارزش می شود، میل به برتری جویی و کسب ارزش و احترام، فرایند مقایسه و احساس محرومیت نسبی را در آن قشر به وجود می آورد وآن ها را به تهیه برخی ازآن ابزار بر می انگیزد.
اگر نا برابری ثروت، نابرابری حقوق اجتماعی را نیز به همراه داشته باشد و ثروتمندان خود خواهانه به فکرخویش واستثمار ضعفا باشند، درآن صورت آسیبها و بیماری های اجتماعی به مراتب بیشتر و پایدارتر خواهند بود. این وضعیت در ایران کنونی وجود دارد و این به نظام فئودالی و استبدادی گذشته بر می گردد که همواره هر کس ثروت بیشتری داشته حقوق بیشتر نیز دارا بوده است. این به یک عنصر فرهنگی تبدیل شده و مورد قبول همه است. از اینجاست که در ایران ثروت نه فقط امکان ارضاء نیازهای جسمی را بهتر فراهم میسازد بلکه احترام حقوق نفوذ وقدرت اجتماعی بیشتر را نیز در پی دارد ولذا ثروت درایران بیش از کشورهای غربی ارزش دارد.»
استاد رفیع پور در نهایت می نویسد:
«تاثیر نمایش یا خودنمایی بر اساس ابزار ظاهری ثروت (اتومبیل- لباس- وسائل منزل) که ابتدا ازقشر بالا و ثروتمند شروع می شود و علتش نیاز به احترام است در مرحله بعد به قشر متوسط سرایت می کند. با پیروی قشر متوسط از ارزش های مادی قشربالا، حرکت هنجاری و همه گیر مقایسه اجتماعی و احساس محرومیت نسبی قشر پایین را نیز فرا می گیرد و آنها نیز ادای قشر بالا را در می آورند. بدین ترتیب مقیاسهای ارزشی و مادی قشر بالا برای اکثریت به یک ارزش هنجار یا ارزش اجتماعی تبدیل می گردد. دلیل تبعیت قشر متوسط و فقیر نیزگرچه نیاز به احترام است اما نیاز به احترام قشر بالا در برتری جوئی جستجو می شود و در دو قشر بعد بالاخص فقیر بیشتر در حفظ آبرو و عقب نماندن است. (احساس بی عدالتی و محرومیت نسبی)»
اما جدای از تحلیل جامعه شناسانه استاد رفیع پور در این باره، مروری بر برخی از هشدارهای رهبر معظم انقلاب در دوران سازندگی نیز به خوبی نشان می دهد نه تنها نتیجه عملکرد اقتصادی دولت هاشمی رفنسجانی افزایش فاصله طبقاتی بوده است بلکه ضربه بزرگتر زمانی وارد می شود که رویکردهای کلان اداره کشور دچار تغییر شده و در بسیاری از مسئولان رویکردهای جدید و اشتباه برای اداره کشور بوجود می آید.
به عنوان مثال در روز اول شهریورماه 69 و پس از پایان اولین سال کار دولت اول هاشمی، معظم له خطاب به رییس جمهور و اعضای کابینه موضوع "عدالت اجتماعی" را صراحتا مورد تاکید قرار داده و می فرمایند:
«ما باید در جهت کمک به محرومان جامعه حرکت کنیم ... در وضع جامعه و نظام اجتماعی و تاریخ ما، کدام اقشار و کدام طبقات، بیشتر مورد ظلم و ستم و بیعدالتی قرار داشتند و عقبند؟ باید به اینها کمک بشود. روشن است که قشرهای پابرهنهی کشور، اینگونهاند ... ثروت و همت و مدیریت و امکانات مادی و معنوی کشو، (باید) در جهت از خاک بر کشیدن آن قشرهای محروم و مظلوم برود. در تمام برنامههای دولت، بایستی این معنا مورد توجه قرار بگیرد.»
رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام در 23/5/1370 نیز می فرمایند: «اشراف مگر چگونه بودند؟ چون فقط آنها ریششان را ترشیده بودند، ما ریشمان را گذاشته ایم، همین کافی است؟! نه، ما هم مترفین می شویم. و ا... در جامعه ی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه شریفه " و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها" بترسیم ... اندازه نگهدارید؛ دولت مخارجش زیاد و سنگین است.»
معظم له در 22/4/1371 نیز با تعریض به مفهوم «سازندگی» تاکید می کنند:
«عده ای سازندگی را با مادیگرایی، اشتباه گرفته اند. سازندگی چیزی است مادیگری چیز دیگری است. سازندگی یعنی کشور آباد شود و طبقات محروم به نوایی برسند ... سازندگی همان کاری بود که علی ابن ابی طالب (ع) می کرد ... آن بزرگوار با دست خودش نخلستان اباد می کرد؛ زمین احیا می کرد؛ درخت می کاشت؛ چاه می کند و ابیاری می کرد. این سازندگی است. دنیا طلبی و ماده طلبی کاری است که عبیدا... بن زیاد و یزید می کردند. این دو تا را نباید با هم اشتباه کرد. امروز یک عده به نام سازندگی خودشان را غرق در پول و دنیا و ماده پرستی می کنند. ایا این سازندگی است؟»
در مجموع به نظر می رسد فارغ از تمامی اقدامات مثبت و سازندگی های صورت گرفته در نقاط جنگ زده کشور بعد از سال 1368 توسط دولت سازندگی، آنچه که در آن تردیدی وجود ندارد و بنا به شواهد متقن و فراوان می توان در آسیب شناسی مدیریتی آن دوره ذکر نمود، «افزایش فاصله طبقاتی» و هم چنین تغییر فرهنگ مسئولان و مردم به سمت تجملات، مصرف گرایی و ... است که همانطور که در ابتدای این نوشتار نیز گفته شد، این موضوع مورد تصریح خود آقای هاشمی در گفتگو با همشهری ماه در سال 91 نیز بوده است، از این رو مشخص نیست اظهارات اخیر وی و بیان این ادعا که در دوران سازندگی ضریب جینی به نفع طبقت فقیر جامعه پیش رفت، با کدام سند و با کدام انگیزه بیان شده است؟