مبحث

گذر گاه عافیت

مبحث

گذر گاه عافیت

استاد زبان و زندگی

اگر برای شام ،یک لیوان برنج و یک قرص نان داری ، با نان ، شب را سر کن و لیوان برنجت را برای پیشرفت کشورت به خزانه آموزش و پرورش بریز (ضرب المثل ژاپنی)


  سلام! من شریف کاظمی یکی از دانش آموزان قدیمی تهران  دهه ۶۰ ( البته نه خیلی قدیمی )هستم .امیدوارم از طریق این سایت بشود از بعضی ها بطور خصوصی تمجید کرد.از این طریق از بعضی دبیران خود در دوران دبیرستان که به بنده درس زندگی دادند تشکر می کنم . در واقع این عزیزان به آن حرف دکتر حسابی که گفتند:« معلمی شغل نیست معلمی عشق است.» عمل کردند. و با وجود تمام مشکلاتی که این قشر در جامعه دارند دلسوزانه کارخود را انجام دادند. اگر شما خواننده گرامی با این عزیز ارتباط داری خواهش می کنم سلام این کوچکترین شاگرد را به او برسان واز قول من از او تشکر کن. اما  جناب آقای یوسف زاده که دبیر زبان و  زندگی ما بودند بارزترین ویژگیشان هم این بود که به حرفهایی که در کلاس مطرح می کردند ( حداقل در آن حد که ما می دیدیم. ) عمل می کردند. ودر تمام طول سال کلاس را طوری مدیریت کرد که ما حتی یک بار هم از ایشان کوچکترین ناراحتی در کلاس ندیدیم.
با تمام دانش آموزان رفتاری صمیمی داشتند و به مسائل اخلاقی اهمیت می دادند.
 تمام دانش آموزان از شیوه تدریس ایشان راضی بودند و من این را به خاطر رفتار مناسب و صبورانه ایشان می بینم.و همه سجایای اخلاقی که داشتند.
حالا قرار است با هم قدم بزنیم ونقل خاطره کنیم.....


 


بیدار و دریا وار

چنین بیدار و دریاوار

چنین بیدار و دریاوار

درین شب‌ها

که گل از برگ و

برگ از باد و

باد از ابر و

ابر از خویش می‌ترسد

و پنهان می‌کند هر چشمه‌ای سر و سرودش را

درین آفاق ظلمانی

چنین بیدار و دریاوار

تویی تنها که می‌خوانی.

“محمدرضا شفیعی کدکنی”