مبحث

گذر گاه عافیت

مبحث

گذر گاه عافیت

گفت‌وگو با مبتکر اولین هات‌داگ واقعی در ایران

گفت‌وگو با مبتکر اولین هات‌داگ واقعی در ایران

گروه مشاوران به تدریج به کار شیلا سامان دادند؛ از آرم و لوگوی جدید گرفته تا تغییرات در ساختار شیلا را شکل دادند و به بیانی دیگر، شیلا از همین زمان پوست‌اندازی کرد و به شکل کنونی رسید.

«مجید میری» خالق رستوران های زنجیره ای فست فود شیلا، 37 ساله است و کارشناسی ارشد گیاه پزشکی دارد. وی هم اکنون عضو هیات مدیره رستوران‌های زنجیره‌ای شیلا است و برنامه های جدیدی برای ایجاد یک برند دیگر در صنعت غذا در سر دارد. در کار کشاورزی هم سر رشته دارد و در مزرعه‌های بزرگی کار کرده است، اما به قول خودش چون این طور کارها، ارضایش نکرده و بدلیل این که دوست داشته کنترل کارهایی که انجام می‌دهد را خود در دست داشته باشد، به فکر راه انداختن رستوران افتاده است. از کودکی به غذا و کار کردن در این حوزه علاقه داشته است. وی از شکست نترسیده و مطالعه کتاب‌های روانشناسی و موفقیت، از علاقه‌مندی‌های وی است. سال 72 در اولین سال دانشگاهش، کتاب «به سوی کامیابی» آنتونی رابینز را خوانده و معتقد است این کتاب جرقه‌ای در زندگی‌اش ایجاد کرد و بعد از آن کاملاً از این رو به آن رو شده است. وی اولین تجربه اش در فست فود را سال 1379 در مغازه کوچک 15 متری آغاز کرده است. متن زیر حاصل گپ‌وگفت چند ساعته سایت لقمه با وی است که آن را در ادامه می‌خوانید.
 لطفا رزومه کوتاهی از خود بگویید.من ازکودکی به غذا و کار های مرتبط با آن علاقه داشتم. گرچه قبل از اینکه وارد این حوزه شوم چندین کار دیگر را حتی در زمینه کشاورزی تجربه کردم اما در سال 1379 که تازه  دانشجوی کارشناسی ارشد  شده بودم با سرمایه گذاری شخص دیگری، مغازه فست فود کوچکی به نام «هیلا» که 15 متر بیشتر نبود را روبروی پارک ملت و در برج سایه با سه پرسنل در اختیار گرفتم. تنها رستوران های فست فود زنجیره ای در آن زمان، بوف، هایدا و آیدا بودند.


* کار هیلا را از کجا شروع کردید؟

هیلا را از زن و شوهر جوانی گرفتیم که دیگر از کار کردن در آنجا خسته شده بودند و در یک بعدازظهر دستور پخت تمام غذاهایی که در آنجا سرو می کردند را به من یاد دادند و مغازه را تحویل داده و رفتند.

در آن مغازه کوچک به جز یک دستگاه مایکروویو خانگی، ساندویچ میکر و برخی ابزار الات کوچک آشپزی امکانات و تجهیزات دیگری نبود. همبرگر، رست بیف و غذاهای دیگر را در خانه تهیه می کردیم و به مغازه می‌بردیم.

پس از چند روز که به امور روزمره آن مغازه احاطه پیدا کردم، از آنجایی که همیشه به دنبال اتفاقات و کارهای خاص هستم، پرس‌وجو و جست‌وجویی کردم و متوجه شدم که چیزی که در ایران مرسوم به "هات داگ" است، در دنیا این گونه نیست. عکسی از هات داگ پیدا کردم و سعی کردم هات داگی مثل آن را تهیه کنم.

از جمله نکاتی که به آن توجه کردم سس این ساندویچ بود. در ایران  معمولا سس خردل  به دلیل تندی و طعم خاص آن مصرف زیادی ندارد؛ ما سس خردل تند را با مواد دیگری مثل سس مایونز و ادویه‌جات ترکیب و سس خوش طعمی فراهم نمودیم.

نکته دیگر نان این ساندویچ بود؛ در آن زمان نان مخصوص هات داگ در تهران وجود نداشت بنابراین با نانوایی صحبت کردم تا با سایز خاصی برای‌مان نان مخصوص تولید کند.

نکته سوم که بسیار هم حیاتی بود و در حقیقت برگ برنده این ساندویچ شد، بسته بندی آن بود. برای سرو این هات داگ به دلیل اندازه کوچکش و به این دلیل که باید دیده شود، به دنبال جعبه‌ای مخصوص گشتم، اما در اندازه‌هایی که می‌خواستم پیدا نکردم، بنابراین بسته‌بندی جدیدی ابداع کردم. بزرگ ترین تمایزاتی که این هات داگ مخصوص داشت، اندازه  نان کوچک، بسته بندی خاص آن وظاهر زیبای خود ساندویچ بود وقتی این هات داگ مخصوص را تهیه کردیم، شعاری با عنوان «اولین هات داگ واقعی تهران» را برای آن انتخاب کردیم که بسیار مورد توجه واقع شد.

تبلیغاتم را از روز 16 مرداد 79 با همین شعار بر روی ورق های A4  دست نویس در طبقه همکف برج سایه که مرکز خرید بود و سایر طبقات آن که شرکت های بزرگی حضور داشتند، پخش کردم. در همان روز به کل واحدهای برج، هات داگ رایگان ارسال کردیم. بعد از آن، طی تنها چهار ماهی که از آغاز کارمان می گذشت، فروش آن مغازه کوچک، 4 برابر افزایش یافت. کار بسیار سختی را در آن دوران تجربه کردم به نحوی که در یک ماه 10 کیلو از وزنم کم شد.


* عاقبت هیلا چه شد؟

ما در آنجا 6 مدل هات داگ با سس های مختلف تهیه کرده و می فروختیم. اما بواسطه یکی از ویژگی های شخصیتی من که نمی توانم به کارهای تکراری بپردازم و تجربه کردن کارهای جدید را دوست دارم، پس از 6 ماه کار در آن مغازه و یادگیری تمام مشخصات کاری رستوران در آن اندازه، تصمیم گرفتم که شعبه دوم را در بزرگراه کردستان راه اندازی کنم. در شعبه دوم  هم فضای بیشتری داشتیم و هم به مراتب منو کاملتری قابل ارایه  بود البته هر دو شعبه با مدیریت من فعالیت می کردند.

این پروسه حدود یک سال و نیم طول کشید و بنا به اتفاقاتی از هیلا بیرون آمدم. البته هیچ وقت هم فکر نمی کردم که پس از این همه درس خواندن بخواهم فقط در یک مغازه کوچک که آن هم متعلق به خودم نبود، کار کنم. در همان زمان هم تقریباً درسم در دانشگاه تمام شده بود و با یکی از دوستانم مغازه ای کوچک را در خیابان ولی عصر روبروی خیابان مطهری  اجاره کردیم که آنجا هم دقیقا 15 متر بود. نام این مغازه را «شیلا» گذاشتیم و با شعار «مبتکر اولین هات داگ واقعی تهران» کارمان را آغاز کردیم.


* چطور شد که نام شیلا را انتخاب کردید؟
شیلا، اسمی شاد و بین‌المللی است و مردم به راحتی با آن ارتباط برقرار می‌کنند و تصور من هم این بود که شاید روزی این نام به صورت برندی بین‌المللی مطرح شود. از سویی این نام شباهت زیادی به نام محل فعالیت قبلی من هم داشت و هر دو این موارد دلیل این انتخاب بود.


* کار شیلا چگونه پیش رفت؟ کنار مغازه ما مغازه ساندویچی دیگری بود که می گفت اینجا اصلا مناسب رستوران نیست و ما کلاً روزی 50 هزار تومان بیشتر فروش نداریم و پنج شنبه و جمعه اصلا بازار ندارد. اما من که کار فروش را از مغازه‌های کوچک هیلا یاد گرفته بودم در این مغازه هم خیلی خوب کار می‌کردیم و فروش بسیار خوبی داشتیم. البته یکی از دلایلی که خیلی خوب فروش داشتیم این بود که برخوردمان با مردم بسیار خوب بود. ما در آن زمان در مغازه کوچک مان، لپ تاپ داشتیم و فیش‌های فروش را با همین لپ تاپ صادر و با پرینتر سوزنی چاپ می‌کردیم که بسیار برای مردم جای تعجب داشت. بعد از آن هر ماه قرعه کشی می‌کردیم و کارت اینترنت هدیه می‌دادیم. این نوع فروش، برخورد خوب با مردم و هدیه‌ها بسیار موثر بود و الان پس از 12 سال تجربه کار در رستوران می گویم که از عوامل فروش بالا، اول برخورد خوب، دوم برخورد خوب، سوم برخورد خوب و چهارم غذای خوب است. البته عوامل دیگر مثل تبلیغات هم دخیل است، اما برخورد خوب بسیار موثر است. بنابراین غذای خوب، بسته بندی خوب، برخورد خوب و خدمات جانبی خوب بسیار در فروش ما موثر بود.

چند وقت بعد، مغازه ای دیوار به دیوار ما به نام «آیدا» باز شد و هر کاری که ما انجام می‌دادیم، انجام می‌داد. اما از این حرف‌ها که بگذریم، سر سال وقتی آنها رفتند، ما آن مغازه را هم گرفتیم و شیلا را بزرگ کردیم و طراحی داخلی جدیدی انجام دادیم. از همان زمان‌ها فکر می کردم که دیگر جای من آنجا نیست چون به فکرهدف‌های بزرگتری بودم. شش ماه بعد از اینکه شعبه را بزرگ کردیم، شرکتی ایجاد و ثبت کردم و دفتری نزدیک به همین شعبه اول گرفتم. این پروسه خروج از مغازه خیلی سخت بود، چرا که جایگزین کردن افرادی به جای خودمان در مغازه که بتوانند همان سرویس را به مشتری ارایه کنند برای ما مشکل بود.


 


* هدف تان از ایجاد شرکت و ثبت آن چه بود؟

تصور و هدف ما از ایجاد شرکت این بود که شرکتی برای خدمات و پشتیبانی رستوران راه اندازی کنیم، چون ما هنوز در ایران از این نظر فقیر هستیم؛ اما وقتی با آن مواجه شدیم، آن را خیلی دشوارتر دیدیم.
همان زمان برای ایجاد شعبه به ما مراجعه می کردند، اما عقیده داشتم که باید شعبه دوم را خودمان راه اندازی کنیم شیلا به به همین علت در خیابان ستارخان، شعبه دوم مان را راه انداختیم و از همان به بعد، به فاصله 6 ماه شعبه های دیگرمان را با مشارکت افراد دیگر راه اندازی کردیم.


* زمانی که برای راه اندازی شعب از افراد دیگر استفاده کردید، این ترس را نداشتید که کار محرمانه تان لو برود؛ چرا که شما باید برای هر شعبه بحث آموزش را پی گیری می کردید؟


این پروسه بسیار پیچیده و مشکل است. بطور مثال در آن زمان فقط حدود 15 نفربرای 5 شعبه ما در دفتر مرکزی کار می کردند و من تمام روز برای هماهنگی و کار وقت صرف می کردم. فرآیند بسیار پیچیده ای بود که گذشت.


* زمانی که کار خودتان را در هیلا و بعد در شیلا آغاز کردید، حرف و حدیث هایی هم برای کارتان در بین فامیل و دوستان وجود داشت؟همیشه و در هر حال شما در معرض قضاوت مردم هستید و اگر بخواهید با نگاه همیشگی به این شنیده ها تصمیم گیری کنید به خطا خواهید رفت مطمئن باشید زمانی کاری موفق می شود که اعتقاد کامل به کارتان داشته باشید و با عشق و علاقه کارتان را ادامه دهید. بنابراین چون من همیشه دوست داشتم کنترل کارم در دست خودم باشد، همیشه راه های جدید را تجربه می کنم. من از زمانی که کشاورزی می کردم تا به حال، کلی شکست در زندگی‌ام دارم و از این شکست‌ها بسیار درس گرفتم.




* شیلا از چه زمانی به صورت سیستماتیک عمل کرد؟


در سال 86، ما 9 شعبه داشتیم و متوجه شدم که دیگر نمی توانیم به درستی به جلو حرکت کنیم و در همان زمان بود که به فکر راه اندازی سازمان افتادیم. سازمانی که داشتیم سیستماتیک نبود و به دنبال راه حل با گروه مشاورانی که کارشان برنامه ریزی و مدیریت استراتژیک سازمان‌ها بود و در بازار بسیار موفق بودند قرارداد توتال سیستم بستیم تا ما را در کارهای‌مان راهنمایی کنند.

این وضعیت خوب بود و اتفاقات خوبی در سیستم افتاد، قبل از این زمان گرفتاری‌های ما آغاز شد. وقتی قصد ایجاد یک برند را دارید، هزینه بسیاری صرف خواهد شد که یا باید این هزینه را داشته باشید و یا اینکه باید آن را ایجاد کنید. تفاوت کار در ایران با بقیه کشورها این است که شماری از سدهای محکم بر سر راه یک فرد در این کار وجود دارد و زمانی که فرد نتواند هزینه‌های برندش را بپردازد، بدهی ایجاد خواهد شد.

گروه مشاوران به تدریج به کار ما سامان دادند؛ از آرم و لوگوی جدید گرفته تا تغییرات در ساختار شیلا را شکل دادند و به بیانی دیگر، شیلا پوست‌اندازی کرد و واحدهای مختلف از جمله مالی، آر اند دی، منابع انسانی، فروش و بازاریابی، کنترل کیفی و ... شکل گرفت. برای ایجاد این تغییرات، 2 سال شعبه ای ایجاد نکردیم و در این مدت کارهای مان را سامان دادیم و سرمایه‌گذارهای جدید جذب سازمان شدند.

بعد از 2 سال، شیلای جدید با دکورهای جدید و نیروهای متخصص و آموزش دیده شروع به کار کردند. دستورالعمل هایی نوشته شد که شامل تمام جزییات مربوط به راه اندازی یک فست فود زنجیره‌ای کاملاً بومی است. با این شیوه شیلا پیشرفتی منطقی را پیش گرفت. سال 89 اعلامی مختصرکردیم که شعبه واگذار می‌کنیم که در عرض 6 ماه، 10 شعبه به افرادی که واجد شرایط بودند واگذار کردیم.

تا همان زمان من مدیرعامل شیلا بودم و برای ادامه کارمان شرکایی گرفتیم. بعد از آن اتفاقاتی افتاد که احساس کردم شیلا، دیگر شیلای من نیست و در فروردین ماه سال 90 از مدیرعاملی استعفا دادم، اما هنوز عضو هیات مدیره شیلا هستم.


* دلیل استعفای شما از شیلا چه بود؟

به همان دلایلی که قبلا هم از هیلا بیرون آمدم، چرا که من نمی‌توانم به صورت مدوام فقط به یک نوع کار تکراری بپردازم و زمانی که تقریبا همه ابعاد یک کار را امتحان کردم باید کار جدیدی را آغاز کنم. زمانی است که آدم احساس می‌کند، نبودنش باعث تسهیل در پیشرفت کارها است و وجودش مانعی برای ادامه راه است، این زمان، زمان تغییر است.
نکته دیگر این است که کار باید تحت کنترل خودم باشد و وقتی احساس می کنم که این موقعیت وجود ندارد به جایی می‌روم که بتوانم کاری مفیدتر انجام دهم.


* ترسی از شروع دوباره ندارید؟


به هیچ وجه از شروع دوباره ترس ندارم، چون احساس می کنم همه این اتفاقات تجربه است و اعتقاد دارم که هر اتفاقی که امروز می‌افتد، یک قسمت از مسیر زندگی است و انسان ها در این مسیر، زندگی می کنند. همچنان که در قرآن جمله ‌ی وجود دارد که معنی اش این است: بعضی مواقع آن چیزی که برای شما اتفاق می افتد دقیقا آن چیزی نیست که فکر می‌کنید و در آینده حکمت آن مشخص خواهد شد. البته هر کدام از ما سهمی داریم که باید در مملکت مان کاری انجام دهیم؛ بنابراین من که از همان ابتدا بسیار به غذا و کار غذا علاقه داشتم و حتی در دانشگاه هم توان بورسیه برای ادامه تحصیل در رشته خودم را داشتم ولی به ادامه این مسیر بیشتر علاقمند بودم.

* هم اکنون از کاری که می کنید راضی هستید؟ از موقعیتی که در آن قرار دارید راضی هستید؟
الان بسیار خوشحال هستم و چون به انجام کار مستقل علاقه بسیار داشتم که حتی افت و خیزهای موجود هم مانعی برایم نشد. در این مورد، نمی توانید حتی یک نفر را پیدا کنید که از راه سالم درآمد داشته باشد و روند و جریانی پر افت و خیز در زندگی اش نداشته باشد. در عین حال وقتی سرگذشت زندگی برخی افراد موفق را می خوانم، با خودم می گویم که افت و خیزهای من در برابر آنها چیزی نیست.

من در دو سه سالی که در شیلا خیلی شرایط سخت شده بود یعنی به جایی رسیده بود که تقریباً اکثراطرافیانم نا امید شده بودند بسیار امیدواربودم و ایستادم؛ یعنی زمان‌هایی بود که آن قدر فشار مشکلات شدید بود که امید از بین می‌رفت. سوخت زندگی آدمی امید است و اگر امید نباشد، همه چیز بی معنی می‌شود.


* خواندن کتاب های روانشناسی و موفقیت را توصیه می کنید؟

من اولین کتابی از این نوع که خواندم، «به سوی کامیابی» آنتونی رابینز بود که این کتاب جرقه ای در زندگی من ایجاد کرد که زندگی ام کاملاً از این رو به این رو شد. بنابراین خواندن این نوع کتاب ها حتماً موثر است با در نظر گرفتن این نکته که باید خوب آموخت و بعد عمل کرد و پشتکار داشت و حتما باید در کار صداقت وجود داشته باشد کنند. در کار تجارت باید حواس تان به چهار مورد مهم باشد؛ وارد بودن به دانش حسابداری، داشتن سرمایه، برنامه ریزی و دانستن قانون. در این صورت است که تجارت موفقی خواهید داشت، از طرفی باید فروشنده خوبی باشید و کسی که بتواند بهتر فروش کند، موفق تر است.


* به نظر شما تحصیلات آکادمیک چقدر در موفقیت موثر است؟

به نظر من، فقط گذاراندن یک دوره از تحصیلات آکادمیک خوب است و گذراندن دوره‌های کاربردی تکمیلی لزومی به تحصیل مجدد در دانشگاه ندارد بلکه می‌توان دوره فشرده آن را در موسسات دیگر بیشتر به صورت کارگاهی و عملیاتی گذراند چرا که تا زمانی که تجربه عملی و حرفه ای وجود نداشته باشد، کسی موفق نمی شود. البته اگر تحصیل و تجربه هر کدام در جای درستی اتفاق بیفتد، حتماً به موفقیت منجر می شود.


* بیشتر به کدام رستوران ها می روید؟
فست فودهای خوبی مثل دهکده، پرپروک، آپاچی و رستوران‌هایی مثل بیکس، لوپه تو و ... تعداد آنها واقعا زیاد است!


* آدم شیکمویی بودید؟



بله هنوز هم هستم. البته حواسم به رژیم غذایی خودم هم هست، چرا که وقتی که به یک رستوران می‌روم دوست دارم با اطمینان خاطر متنوع و با اشتها غذا بخورم.

سلطان کرم ایران

سلطان کرم ایران چگونه ثروتمند شد؟

سلطان کرم ایران! این لقبی است که روی خسرو سلجوقی گذاشته‌اند؛مردی که به مفهوم واقعی کیمیاگری می‌کند.
ویوان نیوز: سلطان کرم ایران! این لقبی است که روی خسرو سلجوقی گذاشته‌اند؛ مردی که به مفهوم واقعی کیمیاگری می‌کند. او از زباله‌هایی که ما آن را بی‌ارزش می‌دانیم، طلا به دست آورده و این زباله‌های به ظاهر بی‌ارزش را تبدیل به پول کرده است. سلجوقی تولید کرم پروتئینی می‌کند؛ کرم‌هایی که غذای‌شان همین زباله‌های به ظاهر بی‌مصرف است. این گفت‌و‌گو را که بخوانید، همه چیز دستگیرتان می‌شود.

از کرم‌های زباله خوار برای‌مان بگویید؟
شاید برای‌تان جالب باشد که بیش از ۴۲۰۰ گونه کرم خاکی شناسایی شده که به جز تعداد معدودی، کار بقیه صرفا شخم زدن زمین است؛ آن تعداد معدود هم علاوه بر شخم زدن زمین، پروتئین، ویتامین، آنزیم و... تولید می‌کنند، آن هم از نوع غنی شده و باارزش، البته با تغذیه آشغال و یا به قولی زباله کثیف که اینها را طلا می‌کنند، آن هم چه طلایی! بدون هزینه، سختی و مشقت برای ما!

چه شد که به این موضوع علاقمند شدید؟
در بازدیدی که از یک گاوداری داشتم، با این کرم‌ها آشنا شدم و همانجا به این فکر افتادم که وقتی این کرم فضولات حیوانی می¬خورد، آیا ممکن است زباله هم بخورد؟ سال ۱۳۸۷ بود که تعدادی کرم گرفتم و در منزل با دو سطل این آزمایش را شروع کردم. این کار من با کرم‌ها اوایل صدای اعضای خانواده را هم درآورده بود.

آیا خود را موفق می‌دانید؟
موفقیت یک امر نسبی است و صفر و یکی نیست. من خودم را موفق می‌دانم البته دیگران هم این را می‌گویند ولی موفقیت خود را نسبی می‌دانم و موفقیت خودم را با پول ارزیابی نمی‌کنم بلکه با تعداد افرادی که می‌توانم برای‌شان اشتغال ایجاد کنم، ارزیابی می‌کنم.

در تولیدات خود، روی صادرات هم کار کرده‌اید؟
در خصوص صادرات یک بار اقدام کردیم سفارش ۲۰۰ هزارتن محصول برای مصر و عربستان را هم گرفتیم. تازه باید تاییدیه استاندارد اخذ می‌کردیم و کیفیت محصول توسط خریدار واسط ایتالیایی تایید می‌شد و بر نوع مستندات لازم توافق می‌شد تا روی پاکتها و نحوه بسته‌بندی پیاده شود و... اما دت آخر به خاطر نداشتن محصول به اندازه کافی موفق به این اقدام نشدیم.

درحال حاضر با چه موانعی روبرو هستید؟
ما مشکل فرهنگی داریم، و از این روی باید باورهای مردم در مواردی تغییر کند. طبعا این تغییر فرهنگ هزینه‌بر و زمان‌بر است و یاری دستگاه‌هایی را هم می‌طلبد که امکانات کافی دارند. متاسفانه صدا و سیما و دولت هم در این زمینه خوب همکاری نکرده‌اند.

برای آینده چه برنامه‌ای دارید؟
من به یک چیز فکر می‌کنم، آن هم یک اشتغال پایدار است؛ طبیعی است که اشتغال پایدار از جمله بخش‌های مهم و کلیدی یک اقتصاد سالم است و بهره‌اش هم برای همه شهروندان.

آیا به جز این شغل در زمینه دیگری نیز کار کرده و دست به کارآفرینی و ایجاد اشتغال زده‌اید؟
من دست به کارهای متعددی زده‌ام. شاید باور نکنید اما من بالغ بر ۳۰ صفحه رزومه کاری دارم.

در مورد تبلیغات و معرفی محصولات خود، کاری از پیش برده‌اید؟
من هیچ حمایتی از سوی دولت دریافت نکرده‌ام و هر کاری هم که کرده‌ام، با هزینه شخصی خودم انجام داده‌ام که که البته بسیار هم زیاد بوده.

یک جوان بزرگترین مشکل خود را برای راه‌اندازی کسب خود، سرمایه می‌داند، شما چه توصیه‌ای برای رفع این مشکل دارید؟
چون در کشور ما سرمایه با پول تفاوتش مشخص نشده در اصل باید بگویید جوان ایرانی مشکلش را پول می‌داند نه سرمایه!
پس باید بین پول و سرمایه تفاوت قائل شویم. سرمایه هر فردی یا سازمانی، شهری و کشوری به دو سرمایه معنوی و مالی تقسیم می‌شود که سرمایه مالی متشکل از دو سرمایه پولی و مادی است و در مجموع این سرمایه مالی در کشورهای توسعه یافته کمتر از ۳ درصد است. به عبارت دیگر، آنچه به‌ نام مشکل جوانان ایرانی نامیده می‌شود کمتر از سه درصد است و سرمایه معنوی که خود از چهار سرمایه انسانی، اجتماعی، سازمانی و ارتباطاتی تشکیل شده است در کشورهای توسعه یافته بیش از ۸۴ درصد را تشکیل می‌دهد. مشکل جوانان ایرانی و مردم ایران همین است که نه می‌دانیم این سرمایه‌های چهارگانه چیست؟ و نه می‌توانیم آن توسعه بدهیم؛ به همین خاطر هم هست که روی آن نیز هیچ حسابداری و نظارت و کنترلی هم نداریم.
برای مثال همین شغل پرورش کرم پروتئینی یا همان کرمداری خودمان، باور کنید صرفا با یک مشت کرم و البته با سرمایه معنوی، قابل انجام است.

اگر بخواهید هم اکنون از صفر آغاز کنید، چگونه به دنبال فرصت‌ها خواهید بود؟
قبلا هم از صفر شروع کرده‌ام و فکر کنم تغییر مسیری را بهتر از این مسیری که پیموده‌ام شاید انتخاب نکنم.

کدام مشاغل و فرصت‌ها را با شرایط حال حاضر کشور مناسب می‌دانید؟
با توجه به برآوردی که شده در سال ۲۰۴۵ میلادی ۳ درصد شاغلین دنیا در بخش کشاورزی و ۴ درصد در بخش صنعت و ۹۳ درصد در بخش خدمات خواهند بود. باید بخش خدمات یکی از بخشهای توسعه‌ای مدنظر باشد البته بازهم با توجه به نقش فناوری اطلاعات و ارتباطات در توسعه دنیا از این زیرساخت نباید غافل شویم و با محدود کردن پهنای باند از سوی یک عده افراد ناتوان و ناآشنا به این فضا موجب شده است تا در این دریای بیکران نتوانیم حرکت کنیم. همچنین با توجه به نرخ بازگشت سرمایه در تحقیق و توسعه که ۳۰۰۰ درصد است در کنار نرخ بازگشت سرمایه در بخش کشاورزی که ۴ تا ۱۲ درصد است یا در صنعت که ۱۰ تا ۲۰ درصد است یا در بخش فناوری پیشرفته که ۴۰ درصد است باید این سه مقوله را در کنار هم دید؛ یعنی اشتغال در بخش خدمات با زیرساخت فناوری اطلاعات و ارتباطات با تحقیق و توسعه. به هر حال باید هوشمندانه وارد این عرصه شد و افزایش سرمایه معنوی بجای تمرکز بر سرمایه مالی را در دستور کار مراکز آموزشی، صنعتی و دولتی قرار داد.

به نظر شما الگوی مصرف و در مقابلش، تولید در ایران چگونه است؟
الگوی مصرف در ایران بیشتر بر مبنای حیف و میل است. از طرف دیگر نیز ما چنان اسیر بوروکراسی سنگین با قوانین دست و پاگیر و فلج‌کننده هستیم که تولیدکننده را زمینگیر و محکوم به شکست می‌کند.

تولید کننده ایرانی همیشه از واردات بی‌رویه شکایت دارد؛ در این زمینه چه باید کرد؟
واردات در صورتی که برنامه‌ریزی شده باشد برای تولیدکننده خوب است، اما واردات بی‌رویه نظام تولید را مختل می‌کند. مافیاهای اقتصادی هم همیشه به دنبال سودشان هستند و به هر طریقی که شده سنگ جلوی پای تولیدکننده می‌اندازند.
منبع: کسب و کار

هفت عادت انسان‌های موفق/ از انتها شروع کنید و چاقو را هم تیز کنید

هفت عادت انسان‌های موفق/ از انتها شروع کنید و چاقو را هم تیز کنید

برای یک زندگی متعادل باید بدانید که همه چیز در جهت امیال شما نیست، نیازی به کار زیادی نیست فقط کافی است که در زمان مورد نیاز نه گفتن را یاد بگیرید و به جای کارهای اضافی اولویت‌های زندگی خود را انتخاب کنید.

برای یک زندگی متعادل باید بدانید که همه چیز در جهت امیال شما نیست، نیازی به کار زیادی نیست فقط کافی است که در زمان مورد نیاز نه گفتن را یاد بگیرید و به جای کارهای اضافی اولویت‌های زندگی خود را انتخاب کنید.


«استفن آر.کاوی» یکی از نویسندگان پرفروش ترین کتابهای تاریخ آمریکا در حوزه تجارت و بازرگانی چند روز پیش 16 جولای در سن 79 سالگی از دنیا رفت. وی مدرک لیسانس خود در رشته مدیریت بازرگانی را از دانشگاه یوتا و فوق لیسانس خود را از دانشگاه هاروارد و مدرک دکترای خود را در رشته آموزش مذهبی از دانشگاه بریگام دریافت کرده بود.

 

معروف ترین کتاب وی «هفت عادت انسانهای موفق» نام دارد که میلیون‌ها نسخه از آن در آمریکا و سایر کشورهای جهان به فروش رفته است. دلیل ساده ای که این کتاب یکی از پرفروش ترین کتابهای تاریخ آمریکا به شمار می رود این است که وی برای بیان اصول ثابت شده صداقت، کمال و شان و مقام انسانیت از کلمات پیچیده روانشناسی و اصطلاحات موجود علمی استفاده نمی کند و تنها سعی می کند راه و روشی را بیان کند که انسانهای موفق تجربه کرده اند. خلاصه ای از توضیحات وی برای این عادات طبق زیر است:

 

یک: فعال و سریع باشید

زندگی شما مسئله ای اتفاقی نیست. اگر می دانید یا نه باید بگویم زندگی توسط شما طراحی می شود. انتخاب فرصتهای آن با خودتان است. به یاد داشته باشید هر لحظه، هر موقعیت و هر فرصت یک انتخاب جدید فراهم می آورد. در صورت استفاده از این موقعیت ها مطمئن باشید نتایج مثبتی انتظار شما را خواهد کشید. در حقیقت فعال بودن قبول کردن مسئولیت در زندگی است. افراد فعال خود را در هر شرایطی پاسخگو می شناسند. آنها برای رفتار خود ژنتیک، شرایط و کارهای دیگران را سرزنش نمی کنند. آنها می دانند که خودشان رفتارشان را انتخاب می کنند.

 

دو: در ذهنتان از انتها شروع کنید

در حال حاضر چه کسی می خواهید باشید، رویاهایتان چه چیزی است، می خواهید کاری را انجام دهید که همیشه می خواستید؟ صداقت داشته باشید. عادت شماره 2 در حقیقت توانایی تخیل و تصور در ذهن را می گوید که چشم انسان نمی تواند آن را در زمان حال مشاهده کند. یکی از بهترین روشها برای هماهنگ کردن این عادت در زندگی بالا بردن مهارت برنامه ریزی و شخصیت درونی است و روی این مسئله تمرکز می‌کند که چه کاری می خواهید انجام دهید و چه کسی می خواهید باشید. در اصل این عادت طرحی برای موفقیت محسوب می شود.
 

سه: اولین چیزها را اول انجام دهید

برای اینکه یک زندگی متعادل داشته باشید، باید این موضوع را بدانید که همه چیز در جهت امیال شما نیست. نیازی به کار زیادی نیست. فقط کافی است که در زمان مورد نیاز نه گفتن را یاد بگیرید و به جای کارهای اضافی اولویت های زندگی خود را انتخاب کنید و روی آنها تمرکز کنید. این عادت همان مدیریت کارها و زندگی است. اهداف، ارزشها، نقشها و اولویت های زندگی همه اموری هستند که انسان را به سوی موفقیت رهنمود می کنند. اولین چیزها آنهایی هستند که شما شخصاً آن را ارزشمند تشخیص می دهید. اگر اولین این کارها را انجام دهید در حقیقت زمان را مدیریت کرده و در اختیار خود درآورده اید.

 

چهار: به پیروزی مطلق فکر کنید

تفکر پیروزی مطلق همواره به زندگی مثل یک میدان مسابقه نگاه نمی کند بلکه آن را مثل یک همکاری می بیند. این تفکر چارچوبی از ذهن و قلب است که سود دو طرفه از تمام روابط انسانی را جستجو می کند. در این تفکر فرد به جای رقابت ناسالم با بقیه سعی می کند پیروزی اش را با دیگران قسمت کند و نهایت لذت را از آن ببرد.

 

پنج: اول سعی کنید بفهمید، بعد فهمیده شوید

ارتباطات مهمترین مهارت در زندگی محسوب می شود. شما سالها برای یادگیری خواندن و نوشتن وقت صرف می کنید ولی برای شنیدن نیز وقت صرف می کنید؟ برای فهمیدن فرد دیگر باید یاد بگیرید گوش کنید. در حقیقت امروزه انسانها حرفهای دیگران را به صورت انتخابی گوش می کنند و بخش هایی از آن را نمی شوند و به خاطر همین معنی کل را درک نمی کنند. به عبارتی شما به جای درک کامل حرفها، آنها را در زندگی تان فیلتر می کنید. به جای اینکار باید بدون انتخاب حرفها همه آنها را بفهمید تا به درک صحیحی از پیام رسیده به شما برسید.

 

شش: تشریک مساعی

سینرژی یا هم افزایی یا تشریک مساعی در این معنی ساده خلاصه می شود که دو فکر بهتر از یکی است. یا اینکه یک دست صدا ندارد. سینرژی عادت همکاری و هماهنگی با دیگران است. کار کردن در یک تیم موجب ارائه راه حلهای بهتر برای حل مشکلات است. وقتی افراد برای کارها با یکدیگر همکاری می کنند تاثیر کار را بیشتر می کنند. تفاوت ها در یک تیم باید به جای ضعف به عنوان قوت کار دیده شود.

 

هفت: اره را تیز کنید

تیز کردن اره یا چاقو معنی اش این است که هر سرمایه یا اموالی که دارید نگهداری و ارتقاء دهید. در چهار حوزه فیزیکی، اجتماعی - احساسی، ذهنی و معنوی عبارت از برنامه ای است که برای تازه سازی و به روز کردن امور انجام می شود:

فیزیکی: خوب غذا بخورید و همیشه ورزش و استراحت منظم داشته باشید.

اجتماعی - احساسی: با دیگران روابط خوب و مستمر برقرار کنید.

ذهنی: یاد بگیرید، بخوانید، بنویسید، و یاد دهید.

معنوی: وقت خود را در طبیعت صرف کنید، از طریق عبادت، هنر، موسیقی، و خدمت رسانی به دیگران بعد معنویت خود را تقویت کنید...تیز کردن اره یا چاقو در حقیقت سعی بر تازه نگه داشتن هفت عادت گفته شده است.
 

30 باورمحدودکننده

  سی باور محدود کننده درباره پول

یکی از دلایلی که خیلی از مردم پول ندارند این است که مدام دارند بی سروصدا یا آشکارا، آن را محکوم می کنند.
یکی از دلایلی که خیلی از مردم پول ندارند این است که مدام دارند بی سروصدا یا آشکارا، آن را محکوم می کنند.
باور افراد درباره پول، نقشی به مراتب بزرگتر از آنچه که اکثرشان تصور می کنند، در سطح ثروت و لذت و رضایتشان از آن ثروت، بازی می کند.
در واقع، بیشتر مردم تصور نمی کنند که باورهایشان در موفقیت مالی یا عدم آن، نقش داشته باشند، بیشتر مردم هرگز در مورد باورهایشان فکر هم نمی کنند. ما فقط طبق باورهایمان اقدام می کنیم.


دارم نمونه هایی از باورهای محکوم به شکست را جمع می کنم، همانطور که سنجاب ها برای زمستان و برای مدتی مدید، بادام جمع می کنند. در این مقاله، چندین باور واقعی درباره پول را از افراد حقیقی شرکت کننده در کارگاه ها و کلاس های واقعی، ارایه می دهم.
این باورها، جریان پول را به درون زندگی های بی شماری قطع می کنند- یا آن را به جریانی باریک و بسیار ناچیز، کاهش می دهند. بعضی از این باورها برایتان آشنا هستند و بعضی دیگر آنقدر خاص و استثنایی اند که عجیب و غیرعادی به نظر می رسند.
گاهی وقت ها، یک باور می تواند برای یک نفر زندگی بخش باشد و برای یکی دیگر، نابودکننده زندگی. از اول تا آخر این فهرست را بخوانید و ببینید آیا با هیچ یک از این باورها احساس نزدیکی می کنید یا نه.
- پول، منشا همه بدی ها و پلیدی هاست.
- اگر آدم موفقی باشم، مردم از من متنفر می شوند.
- اگر یک میلیون به دست آورم، ممکن است آن را از دست بدهم و بعد، احساس حماقت کنم و برای همیشه از خودم بیزار شوم.
- اگر خیلی بیشتر از حد نیازم پول به دست آورم، افراد زیادی مجبورند بدون پول سر کنند.


- کمتر به دست آوردن پول، بهتر از این است که مسوول رنج و سختی فرد دیگری باشم.
- اگر پول زیادی به دست آورم، به پدرم، که هرگز پول زیادی کسب نکرد، خیانت خواهم کرد.
- ثروتمندان، ثروتمندتر می شوند.
- فقرا، فقیرتر می شوند.
- رابطه برقرار کردن با پول، سخت است.
- پول درآوردن، سخت است.
- برای پول پس انداز کردن باید از خیلی چیزها صرفنظر کرد و بدون خیلی چیزها گذران کرد.
- نمی توانم هم پول داشته باشم و هم وقتِ آزاد.
- پول، معنویت را از بین می برد.
- باید خیلی کارهایی را که دوست نداری، انجام دهی تا پولدار شوی.
- من پول کافی برای قسمت کردن یا بخشیدن ندارم.
- قبول کردن پول، مرا مقید می کند.
- بهتر است کمتر از حقم پول به دست آورم و از شرایط سخت رها شوم.
- برای اینکه فرد با ارزشی باشم باید در ازای پول کمتر، بیشتر از دیگران کار کنم.
- پول داشتن، مانع خوشحال بودن و شادمانی انسان است.
- پول، فساد در پی دارد.
- هرگز پول کافی نخواهم داشت.
- بهترین کار این است که فقط پول کافی برای گذرانِ زندگی بخواهم.
- همانقدر پول به دست می آوریم که مستحقش هستیم و حقمان است.


- کار درست این است که نسبت به هر یک ریال پولمان، هوشیار باشیم.
- اگر زن باهوش و زرنگی بودید، تا الان برای خودتان امکانات یک زندگی راحت را فراهم می کردید.
- اگر انسان باهوش و زیرکی بودید، تا الان با یک مرد ثروتمند ازدواج کرده بودید.
- من همیشه اجاره نشین هستم؛ صاحبخانه شدن غیرممکن است.
- هرگز نمی خواهم دیگران بدانند خیلی پول دارم، زیرا مردم با افراد ثروتمند، خوب رفتار نمی کنند.
- اگر خیلی پول درآورم، مردم فکر می کنند شیاد و کلاهبردارم.
- فرد دیگری درون من است که همه پول هایم را خرج می کند.
اگر با هر یک از این باورها احساس نزدیکی می کنید، یکی یکی شان را مورد بررسی قرار دهید و به این سه سوال مربوط به هر باور، پاسخ دهید.
چرا به این باور اعتقاد دارم؟
آیا درست است؟
اگر به چنین باوری معتقد نبودم، ممکن بود نگران چه پیشامدی باشم؟
با پاسخ دادن به این سه سوال معنی دار درباره هر باور، می توانید آن باور را از ذهنتان بیرون کنید و رها شوید تا به دنبال علایق و خواسته هایتان بروید.
همچنین، آزاد خواهید بود تا هم ببخشید و هم دریافت کنید. همین الان دست به کار شوید و بی وقفه روی این باورها کار کنید.

مجله معتبر فورس و میلیاردر ایرانی

مجله معتبر فورس از میلیاردر ایرانی می گوید :

اگر لس‌‌آنجلس را پایتخت تکنولوژی بدانیم خیابان سندهیل روود را می شود مرکز این پایتخت دانست و آن وقت هتل رزوود و سالن و رستوران و کافه آن قلب این مرکز پایتخت هستند.

 برترین ها: اگر لس‌‌آنجلس را پایتخت تکنولوژی بدانیم خیابان سندهیل روود را می شود مرکز این پایتخت دانست و آن وقت هتل رزوود و سالن و رستوران و کافه آن قلب این مرکز پایتخت هستند. در این مکان شما هم می‌توانید سرمایه‌داران اصلی حیطه تکنولوژی را در این هتل پیدا کنید و  هم جوان‌ترهای تازه‌کار که به دنبال اجرای افکار جدید خود و سرمایه‌گذاری برای کار خود هستند، پژمان نوزاد، با ظاهر خاص خودش، با نوع لباس پوشیدن و اخلاق خاصی که دارد شاید متعلق به هر دو گروه ارزیابی شود، اما بهتر است بگوییم که او می‌تواند پلی بین 2 گروه باشد.


ارتباط عمومی عالی


پژمان با دستش به سمت کسی سلام می‌کند:» او مایک آبوت است، می‌شناسی اش؟ او یکی از باهوش‌ترین آدم‌هایی است که دیده‌ام، یک نابغه» بعد با مایک سلام و احوالپرسی کرد و حال بچه‌هایش را پرسید.آبوت به تازگی از شرکت twitter بیرون آمده بود،‌ او در این شرکت مهندس ارشد بود اما حالا یکی از شرکای اصلی شرکت کلانیر پارکینز اند بیزر است. بعد از صحبت کردن با آبوت و در حالی که او  هنوز دور نشده بود پژمان شروع به صحبت با لورنزو تیونه کرد: «چطوری پسر خوبی؟» (لورنزو تیونه پایه‌گذار موتور جست‌وجوی «پادرست» است که 4 سال قبل به قیمت 100میلیون دلار به کمپانی میکروسافت فروخته شد) پژمان صحبتش را با مرد ایتالیایی این‌گونه ادامه داد: «می‌دونستم زیاد در مایکروسافت دوام نمی‌آوری، در DNA تو شوق شروع کردن پروژه‌هاست، واسه همین نمی‌تونی در یه شرکت یه کار معمولی داشته باشی» تیونه در حین صحبت کردن با پژمان نوزاد در مورد آخرین ایده‌اش، نوعی تکنولوژی شبکه‌ای برای ارائه خدمات هنری آشکارا خوشحال بود،در بین صحبت‌هایش هم به این اشاره کرد که برای شروع پروژه جدیدش به چه مقدار پول نیاز دارد. پژمان نوزاد هم در جواب گفت: «ایده‌ات عالی است، من آدم‌هایی را می‌شناسم که حتما باید با آنها صحبت کنی، من بهترین و برجسته‌ترین طراحان داخلی نیویورک را می‌شناسم، البته باید بگویم که اول باید شرکای تو را بشناسم، بدون شناختن آنها هرگز در کارت سرمایه‌گذاری نمی‌کنم.»



ورود به دنیای تکنولوژی از طریق فرش


با نزدیک شدن شب سالن هتل شلوغ‌تر از قبل شد. پژمان نوزاد از پیشخدمت هتل خواست که صندلی راحتی L شکل‌گونه رستوران را برای او رزرو کند و البته رو به من گفت:» می‌ترسم دوستانم آنجا من را پیدا نکنند.» در محل استقرار جدید، نوزاد شروع به صحبت با داریان شیرازی کرد، کسی که بلافاصله پس از فارغ‌التحصیل شدن از کالج به عنوان یکی از اولین کارمندان جذب شرکت فیس‌بوک شد. تنها چند دقیقه بعد نوزاد مشغول لیست کردن سرمایه‌داران و سرمایه‌گذارانی بود که ممکن است روی ایده جدید شیرازی، شرکت اطلاعات تجاری رادیوس ،سرمایه‌گذاری کنند. جالب اینکه نوزاد با همان لحنی که در مورد کار حرف می زد در مورد دوستش صحبت کرد که شیرازی می‌تواند او را به دخترعمویش برای ازدواج معرفی کند:» اون پسر خیلی خوبه، اما دخترعموی تو بعد از ازدواج باید از لندن بیاد اینجا و اینجا زندگی کند.» شیرازی هم گفت: «خب او به این جا تعلق داره « بعد نوزاد رو به من گفت: «این در خون ماست، ما ایرانی‌ها دوست داریم واسطه آشنایی و ازدواج افراد باشیم.» خب واقعیت این است که این کار پژمان نوزاد است، در تمام ساعت‌های یک روز و در تمام روزها پژمان نوزاد یکی از بزرگ‌ترین واسطه‌ها در سیلیکون ولی، قلب تکنولوژی جهان است. سرمایه‌داران تلفن‌های او را جواب می‌دهند و جوان‌هایی که ایده‌های همراه با نبوغ دارند اوا را یک «عمو» برای خودشان می‌دانند  و البته او سهام‌دار چندتایی از بهترین و روبه‌رشدترین شرکت‌های تازه پا گرفته و نوظهور تکنولوژی هم هست. جالب‌ترین نکته این است که او هیچ چیزی که او را به سیلیکون ولی متصل کند ندارد:نه مدرک لیسانس یا دکترای این حیطه، نه سابقه کار در حیطه‌های مختلف مرتبط با تکنولوژی و نه حتی یک سابقه بسیار کوچک داشتن کاری مرتبط با این حیطه  راه یافتن او به مراکز قدرت در این حیطه و داشتن یک سرمایه 50 میلیون دلاری، از راهی خیلی ساده اتفاق افتاده: از فروش فرش.

اولین فرصتدر منطقه شرق پالوئوآلتو، در ناحیه کمپ استانفورد بین یک رستوران تایلندی و یک شعبه از کافی‌شاپ‌های استارباکس، مغازه 10 گالری مدالیون راگ قرار دارد. مغازه فرش‌فروشی که 34  سال است توسط خانواده عمیدی اداره می‌شود، در این گالری شما می‌توانید نمونه‌ای از بهترین هنرهای دنیا را برای انداختن در خانه‌تان انتخاب کنید.
در سال 1994، بزرگ خانواده عمیدی، امید عمیدی، خودش را مشغول مکالمه تلفنی با پژمان نوزاد یافت، پسر جوانی که به رغم زبان انگلیسی بد و نداشتن تجربه برای گرفتن شغلی در مغازه عمیدی، که برای ان آگهی داده بودند، تماس گرفته بود. عمیدی به فارس از این پسر جوان پرسید: تا به حال چیزی فروخته‌ای؟ پژمان در جواب گفت: نه ،اما یک شانس به من بده، چطور می‌توانی به کسی که هنوز ندیده‌ای یک شانس ندی؟

پژمان نوزاد می‌گوید آن موقع این درس را گرفته بود که تا چیزی را نخواهی آن را به تو نمی‌دهند. پژمان نوزاد متولد و بزرگ‌شده تهران است،‌ اما در دهه 80 خانواده‌اش به آلمان مهاجرت کردند. پژمان هم قرار شد که پس از پایان خدمت سربازی به آنها بپیوندد. نوزاد خدمت سربازی‌اش را به عنوان یک بازیکن فوتبال در یک تیم شاخص ایران گذراند و پس از آن هم در یک نشریه ورزشی مشغول کار شد اما بعد به خانواده‌اش در مانهایم آلمان پیوست به این امید که در آلمان به فوتبال ادامه بدهد. اما یک ماه پس از رسیدنش به آلمان بود که برادرش به او گفت که با او به سفارت آمریکا برود، برادر پژمان دوست داشت به آمریکا برود اما تلاشش بارها و بارها شکست‌ خورده بود، پژمان هم یک روز با او رفت، در مصاحبه برای گرفتن ویزا او به کارش در نشریات ایران و انجام مصاحبه‌های ورزشی اشاره کرد و به همین سادگی توانست ویزای خبرنگاری بگیرد. 2 ماه بعد از آن او با 700 دلار در جیبش و در حالی که تنها چند کلمه انگلیسی بلد بود سوار هواپیما شد و به سانفرانسیسکو پرواز کرد.

کار در آمریکا را با کار در یک کارواش که صاحبش ایرانی بود شروع کرد سپس در یک مغازه فروش قهوه و ماست که در دو طرفش یک رستوران مکزیکی و ا داره مهاجرت قرار  داشتند مشغول به کار شد. شب‌ها در اتاق کوچکی که بالای مغازه بود در میان جعبه‌های قهوه، دستمال و فنجان‌ها می‌خوابید و قبل از  خواب انگلیسی می‌خواند. آن موقع بود که آگهی مغازه عمیدی را دید و در مغازه این مرد ایرانی که شهرت نسبی در کارش داشت مشغول به کار شد.

سعید عمیدی پسر امید عمیدی (عمیدی بزرگ در سال 200 فوت کرد) می‌گوید:» پدر من آدم سرد و گرم چشیده‌ای بود، شور و شوق و جاه‌طلبی پژمان را حس کرد و او را استخدام کرد. خیلی از افراد ثروتمند با سرمایه و دارایی‌های خود با شراکت کردن با یک جوان ریسک می‌کنند. این رمز ثروتمند باقی ماندن آنهاست. در ضمن یادتان باشد که همین ثروتمندان هم از همین راه ثروتمند شده‌اند، یعنی سال‌ها قبل یکی همین لطف را در حق آنها کرده است.»


چطور پول خرج کنیم؟

چطور پول خرج کنیم؟

یک راه خوب برای خارج‌شدن از چهارچوب الگوهای قدیمی این است که برنامه مالی مشخصی داشته باشید و مصارف و مخارج‌تان را بودجه‌بندی کرده و درصد مشخصی از درآمدتان را به کارها و فعالیت‌های موردنظرتان تخصیص دهید و سعی کنید از این الگو پیروی کنید .این کار کمک می‌کند تا بهتر بتوانید هزینه‌هایتان را مدیریت کنید. برای شروع می‌توانید از الگوی پیشنهادی زیر استفاده کنید .
یک راه خوب برای خارج‌شدن از چهارچوب الگوهای قدیمی این است که برنامه مالی مشخصی داشته باشید و مصارف و مخارج‌تان را بودجه‌بندی کرده و درصد مشخصی از درآمدتان را به کارها و فعالیت‌های موردنظرتان تخصیص دهید و سعی کنید از این الگو پیروی کنید .این کار کمک می‌کند تا بهتر بتوانید هزینه‌هایتان را مدیریت کنید. برای شروع می‌توانید از الگوی پیشنهادی زیر استفاده کنید .


55 درصد برای نیازهای اصلی و روزمره :

معمولا بیشترین بخش درآمد، صرف مواردی مانند خوراک، پوشاک، مسکن، بیمه، لوازم خانگی و چیزهایی از این دست - که جزء ضروریات زندگی هستند - می‌شود. این موارد هزینه‌های بالایی دارند اما آن‌قدر ضروری هستند که نمی‌توان از آنها چشم‌پوشی کرد .

10 درصد برای یادگیری و آموزش :

برای تقویت قوای ذهنی و افزایش توانایی‌هایتان و برای اینکه بیشتر بیاموزید و رشد کنید، مبلغی درنظر بگیرید. با این کار موقعیت‌ها و فرصت‌های جدیدی پیش رویتان قرار خواهد گرفت و به موفقیت‌ها و پیشرفت‌های بیشتری دست پیدا خواهید کرد .

10 درصد برای تفریح و لذت :

هر ماه بخشی از درآمدتان را برای تفریحات و علاقه‌های شخصی‌تان درنظر بگیرید. سعی کنید این احساس را از خودتان دور کنید که پولتان به هدر می‌رود. خرج‌کردن پول در مواردی که موردعلاقه شماست، باعث شادی و آرامش شده و احساس لذت و رضایت از زندگی را در شما بالا می‌برد .

10 درصد برای پس‌انداز :

هر ماه مبلغی برای اهداف و برنامه‌های بلندمدت، مانند خرید مسکن، پس‌انداز کنید. از این مبلغ می‌توانید برای بازپرداخت یک وام یا شرکت در سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت و مطمئن استفاده کنید .

10 درصد برای پس‌انداز بازنشستگی :

بهتر است پولی را که در این حساب نگه می‌دارید، خرج نکنید مگر اینکه بتوانید پول بیشتری تولید کرده، سرمایه‌گذاری کنید و در درازمدت بتوانید از محل ا ین پول درآمد بیشتری به دست آورید .

این الگو فقط یک نمونه پیشنهادی است و هر فردی می‌تواند با هر میزان درآمد، برنامه مالی متناسب با موقعیت و وضعیت خودش تنظیم کند و مقدار پولی که در اختیار دارد، به درصدهای کوچک‌تری تقسیم کرده و بودجه‌بندی کند .

یکی از مزایای داشتن الگو و برنامه مشخص مالی این است که شما را از چهارچوب‌های قدیمی دور کرده و به شما کمک می‌کند تعادل را رعایت کنید و با هزینه بیش از اندازه در یک بخش، به اهداف‌تان در سایر بخش‌ها لطمه وارد نکنید

نکته برای شروع یک سرمایه‌گذاری موفق

هفت نکته برای شروع یک سرمایه‌گذاری موفق

مدیریت سرمایه چیست؟ چگونه می‌توان یک سرمایه گذاری موفق داشت؟ تا چه حد باید از نظرات دیگران و آنچه می‌خرند، تقلید کرد؟
تبیان: مدیریت سرمایه چیست؟ چگونه می‌توان یک سرمایه گذاری موفق داشت؟ تا چه حد باید از نظرات دیگران و آنچه می‌خرند، تقلید کرد؟

مدیریت سرمایه، گوش نکردن به خریدی است که دیگران به شما پیشنهاد می‌دهند مگر اینکه از نظر تکنیکالی و بنیادی برای شما اثبات شده باشد؛ کنار گذاشتن هیجان و صبر داشتن از مواردی است که برای سرمایه‌گذاری موفق باید بخاطر داشته باشیم. با توجه به موارد فوق به چند نکته مهم در این زمینه اشاره می‌کنیم:

هفت نکته طلایی

1.در ارزیابی‌های خود ، رفتاری محافظه کارانه در پیش بگیرید.

سرمایه‌گذاران معمولاً رفتاری ویژه در برقراری ارتباط میان حوادث جدید و آینده در پیش می‌گیرند. وقتی شرایط خوب باشد، آنها به آینده خوشبینانه می‌نگرند. ریسک اصلی، پرداخت هزینه بیش از حد برای تجارت‌های پر بازده نیست بلکه صرف هزینه‌ای فراوان برای شرکت‌هایی با سوددهی متوسط در روزهای خوب، احتمال خطر را افزایش می‌دهد.

به منظور اجتناب از برخورد با چنین مشکلاتی باید احتیاط را رعایت کنید. این امر به خصوص در رابطه با تخمین نرخ رشد یک کمپانی در آینده در کنار بررسی احتمال بازگشت سرمایه اهمیت زیادی پیدا می‌کند.
2.تنها سرمایه‌هایی را خریداری کنید که با یک تخفیف قابل توجه نسبت به ارزیابی شما از قیمت اصلی فروخته می‌شوند.
پس از بررسی قیمت اصلی یک سهام خاص شما باید بر روی امتیاز اضافه به عنوان ضمانت اصرار بورزید. برای مثال چنانچه ارزیابی شما از قیمت سهام یک شرکت 1400 ریال  باشد، قیمت 1150ریال راضی کننده نخواهد بود زیرا 10 درصد تخفیف، ضمانتی مطمئن برای شما به شمار نمی‌رود.

3.محدودیت های خود را شناخته و فقط سهامی را بخرید که اطلاعات کافی درباره آن به دست آورده‌اید.

شما چگونه می‌توانید آینده وضعیت سهام یک شرکت را حدس بزنید. برای مثال در مورد کوکا کولا شما می‌توانید با نگاهی به مصرف سرانه محصولات این شرکت در کشور های مختلف جهان، هزینه های مصرف شده مانند قیمت شکر، سابقه مدیریت بر روی سرمایه اولیه و مسایل دیگر به یک ارزیابی شخصی از عملکرد این برند و به تبع آینده آن دست یابید. این کار امکان یک تصمیم گیری منطقی را برای شما فراهم می‌کند.

یک سرمایه گذار دور اندیش با اطمینان از نتایج مثبت این کار خود فرصت را مغتنم شمرده و در اولین فرصت بدون هیچ گونه شک و تردید تصمیم خود را به اجرا در می‌آورد

فقط شناخت و بررسی وضعیت اقتصادی یک برند و پیش بینی آینده آن در پنج تا 10 سال آینده می‌تواند زمینه ساز خرید بخشی از سهام آن کمپانی شود. در بسیاری از موارد ترس از بر باد دادن یک شانس بزرگتر شما را در بر می‌گیرد. در این گونه موارد استفاده از اطلاعات موجود در تکنولوژی‌های جدید نظیر اینترنت یا تلویزیون می‌تواند بر دانش شما در این زمینه بیفزاید.

4.نگاهی منطقی به قیمت بیندازید.

یک قانون در ریاضیات وجود دارد که عمل به آن اجتناب ناپذیر است: هر چه بیش از میزان بازدهی یک سرمایه برای آن هزینه پرداخت کنید، سوددهی آن به مراتب برای شما کمتر خواهد شد.

فرض کنید که خانه‌ای با قیمت 250 میلیون در یک منطقه بسیار خوب خریداری کرده‌اید. یک هفته بعد کسی بر در خانه کوبیده و پیشنهاد خرید خانه به قیمت 150میلیون را به شما ارائه می‌دهد. شما حتما به توصیه او خواهید خندید. به همین ترتیب در بورس نیز شما ممکن است تحت تاثیر دیدگاههای منفی دیگران قرار گرفته و سرآسیمه سهام خریداری شده را دوباره به فروش بگذارید. این قبیل افراد ممکن است به شما بگویند که هزینه پرداختی از طرف شما بسیار بیشتر از ارزش واقعی سهام مورد نظر بوده است.به منظور خرید سهام پس از یک ارزیابی منطقی شما باید تخفیف بزرگ در قیمت سهام را به عنوان یک فرصت مناسب برای سرمایه گذاری در نظر بگیرید.

5.هزینه های اضافی را به حداقل کاهش دهید.

معاملات تجاری به طور مکرر می‌تواند ضمن بالا بردن هزینه‌های کمیسیون و مالیات‌ها موفقیت‌های پیش‌بینی شده شما را در طولانی مدت کاهش دهد.

به طور مثال تصور کنید که در سن بیست و یک سالگی برنامه‌ای برای کار و فعالیت تا سن شصت و پنج سالگی خود پیش‌بینی می‌کنید. به این تریتب هر سال می‌توانید 5 میلیون برای آینده خود پس انداز کنید. اگر محاسبات شما به همین روند ادامه پیدا کند، تا زمان بازنشستگی 10 درصد به سرمایه شما افزوده خواهد شد. حال اگر کاری کنید که بتوانید مانع از پرداخت یک سری هزینه‌های اضافی بشوید، این سود دهی دو درصد رشد داشته و به 12 درصد خواهد رسید.

6.در تمام مدت چشمان خود را باز نگه دارید.

با نگاهی دقیق در تمام طول مدت سرمایه گذاری می‌توانید به نوعی احساس رضایت از سرمایه گذاری خود دست پیدا کنید. جستجو و بررسی تمام شرکت‌ها، بررسی درآمدها و سود دهی آنها، آشنایی با نحوه مدیریت آنها و توجه به نکات راهنما در خرید سهام می‌تواند در این راه کمک شایانی به شما بکند.

7.به محض مواجهه با یک فرصت مناسب سرمایه خود را به آن اختصاص دهید.

فرض کنید که یک سرمایه‌گذار خواهان سرمایه‌گذاری در بخش مسکن در مناطق شهری است. او ممکن است سولاتی از این قبیل را از خودش بپرسد: آیا رشد قیمت این خانه در مقایسه با هزینه خرید آن بیشتر خواهد بود؟ چنانچه پاسخ مثبت است آیا تغییرات آماری دراین منطقه نسبت به شرایط کنونی افزایش قابل توجهی یافته و در نتیجه موجب رشد قیمت این خانه‌ها خواهد شد؟آیا امکانات رفاهی این منطقه رشد خواهد داشت؟ آیا از این سرمایه‌گذاری سوددهی کلانی نصیب او خواهد شد یا منافع بسیار کمی برای او به بار خواهد آورد؟

یک سرمایه گذار دور اندیش با اطمینان از نتایج مثبت این کار خود فرصت را مغتنم شمرده و در اولین فرصت بدون هیچ گونه شک و تردید تصمیم خود را به اجرا در می‌آورد.

قانون ماندن در بورس

1-داشتن دانش تحلیلی تکنیکال و بنیادی

2- مدیریت سرمایه( بیش از 5 درصد برای هر سهم پولتان را درگیر نکنید.) چون هیچکس نمی‌تواند پیش‌بینی صددرصد روی هر سهم داشته باشد.

3- گوش نکردن به خریدی که دیگران به شما پیشنهاد می‌دهند مگر اینکه از نظر تکنیکالی و بنیادی برای شما اثبات شده باشد.

4- مشخص کردن هدف و خروج از آن.

5- کنار گذاشتن هیجان و انتظار معجزه داشتن.

6- صبور بودن.

چطور کمتر کار کنیم

چطور کمتر کار کنیم و بیشتر نتیجه بگیریم؟

محتوای این مقاله برگرفته از کتاب «کار کمتر، بهره بیشتر» اثر اسکات اچ یانگ است. او که خود این تکنیک‌ها را در زندگی شخصی به کار می‌گیرد، هم اکنون در تلاش است تا دوره چهار ساله کارشناسی علوم رایانه از دانشگاه MIT را تنها در مدت ۱۲ ماه و آن هم بدون شرکت در کلاس‌ها سپری نماید.
زومیت: محتوای این مقاله برگرفته از کتاب «کار کمتر، بهره بیشتر» اثر اسکات اچ یانگ است. او که خود این تکنیک‌ها را در زندگی شخصی به کار می‌گیرد، هم اکنون در تلاش است تا دوره چهار ساله کارشناسی علوم رایانه از دانشگاه MIT را تنها در مدت ۱۲ ماه و آن هم بدون شرکت در کلاس‌ها سپری نماید. اگر شما نیز مانند بسیاری از ما وقت کمی‌ برای انجام انبوهی از کارها دارید، این مقاله می‌تواند کمک حالتان باشد.

نویسنده این مقاله اسکات یانگ راهکار ساده و خلاقانه ای برای انجام امور دارد. به کمک این روش می‌توانید کارهایی که باید در طی روز انجام دهید و مواردی که باید حتماً تا پایان هفته به انجام برسند را یادداشت نمایید. بدین‌ترتیب اگر موفق نشدید موردی را همین امروز به انجام برسانید، وقت باقی است. ساده به نظر می‌رسد؟ اما حتی چنین کاری نیز برای بسیاری از ما دشوار است.

سالها است که از این روش ساده و خلاقانه استفاده می‌کنم و کتاب‌های متعددی را نیز در این زمینه نوشته‌ام. اما چطور می‌توان این سهل ممتنع را به انجام رساند؟

لازم است تا دو لیست وظایف، یکی برای روز جاری و دیگری برای هفته تهیه کنید. همان طور که روزهای هفته سپری می‌شوند، موارد موجود در فهرست هفتگی را کم‌کم به لیست روزانه منتقل کنید. و زمانی که هر یک از این وظایف را به پایان رساندید، امور روزمره به انجام رسیده‌اند. قدرت پنهان این روش در این موضوع نهفته است که همین فهرست ساده شما را وا می‌دارد تا تنها به امور خاصی بپردازید. بدین‌ ترتیب از آنجا که شروع دوباره سخت و سخت‌تر می‌شود، ناچار می‌شوید تا از به تعویق‌ انداختن ممتد امور اجتناب نمایید.
علی رغم سادگی این روش، نامه‌های متعددی به دستم می‌رسند که از چگونگی اجرای آن می‌پرسند. نامه‌هایی از این دست:سلام اسکات، از ایده ی اهداف روزانه و هفتگی بسیار مشعوف شدم، اما مشکلی در این بین وجود دارد. تفاوتی نمی‌کند که چگونه و با چه مشقتی تلاش می‌کنم، با این همه نمی‌توانم نیمی‌از آنها را به انجام برسانم. نظرت در این‌باره چیست؟ چه کنم تا فهرست اهداف و وظایف روزانه به اتمام برسد؟پاسخ روشن و کوتاه است: اگر نمی‌توانید وظایف روزانه را به طور کامل به انجام برسانید بدین معنی است که وظایف انتخابی بیش از‌اندازه است.

لازم است تا اهداف و وظایف روزانه را قدری کم کنید تا توان انجام همه آنها را داشته باشید. ساده بود، مگر نه؟ اما جای بسی تاسف است که هیچ کس به این حرف‌ها گوش نمی‌کند و لیست وظایف سبک‌تری برای خود آماده نمی‌نماید. در عوض، به تهیه فهرست‌هایی که هرگز موفق به انجام آن نیستیم همت عجیبی می‌گماریم.

کمتر از آن چیزی که فکر می‌کنید کار می‌کنید!

عدم پذیرش این که کم‌کاری می‌کنید به هیچ عنوان شایسته نیست. پس اگر نمی‌توانید تمامی‌ لیست را انجام دهید، جای پرسش است که چگونه چنین فهرست بلند بالایی را بر می‌گزینید؟ حقیقت آن است که هیچ کس اهمیت نمی‌دهد به چه اموری علاقه‌مند هستید، بلکه اموری که به درستی به انجام و سرانجام رسیده‌اند، مهم هستند.

این گرایش به برآورد بیش از‌ اندازه توانایی‌ها برای انجام امور در کوتاه مدت موردی شایع است. به طوری که حتی خلاق‌ترین نویسندگان نیز از آن در امان نیستند، و افرادی چون کال نیوپورت نیز درباره میزان ساعاتی که به پروژه تحقیقاتی اخیرش اختصاص داده دچار سوء تفاهم است.

حتی نگارنده این سطور (و شاید مترجم آن نیز) از این آفت در امان نباشند. اما معتقدم بین افرادی چون کال و اینجانب تفاوت‌هایی وجود دارد و جالب اینکه هیچ یک از ما دارای قوه ی خاص و جادویی در انجام امور نیستیم، تنها نقطه قوت ما در بینش و دیدگاهی است که نسبت به توانایی‌های خود داریم. حقیقت آن است که به حد کفایت از تکنیک یادداشت زمان استفاده کرده‌ام و واقفم که چه میزان از اوقات خود را بیهوده تلف می‌کنم.

از آنجا که افراد به طور متوسط بینش صحیحی نسبت به توانایی‌های فردی خود ندارند، به جای آن که صادقانه فهرست وظایف خود را تنظیم کنند، با تلنبار کردن بیش از‌اندازه امور به روزهای بعدی، نمی‌توانند توفیقی در این روش کسب کنند. اینجاست که اهمیت استفاده از تکنیک یادداشت زمان احساس می‌شود.


قدری از وظایف و مسئولیت‌ها بکاهید

اهداف تنها زمانی به کار می‌آیند که با فعالیت‌های انگیزشی همراه باشند. زیگ زیگیولار معتقد است که اهداف باید دور از دسترس اما قابل رویت باشند. اگر حداقل نیمی‌ از اوقات در انجام کامل فهرست وظایف روزانه توفیقی حاصل نمی‌کنید، توجه داشته باشید که کاری پیش نبرده و تنها وقت باارزش‌تان را تلف می‌کنید!
برای حل این نقیصه دو راهکار قابل پیشنهاد است:

1. لازم است بکوشیم تا به نحو صادقانه‌ای به میزان ساعاتی که در روز صرف کرده و امور را به سامان می‌رسانیم اذعان کنیم. بهره از تکنیک یادداشت زمان، ساده‌تر از چیزی است که پیشتر تصور می‌کردید.

2. به محض آن که متوجه شویم حقیقتاً چه بخشی از وقت خود را صرف انجام امور می‌کنیم، می‌توانیم نسبت به افزایش آن اقدام نماییم. بهتر است توهمات را کنار گذاشته و سعی کنیم واقع بین باشیم.

اگر پس از انجام تکنیک یادداشت زمان دریافتید که تنها چهار ساعت در روز را به کار مشغولید (موضوعی که پُر بیراه هم نیست)، اقدام و واکنش هوشمندانه آن است که از تصمیمات یکباره و احساسی اجتناب کرده و نکوشیم تا فردای آن ناگهان هشت ساعت کار کنیم! بلکه‌ اندک‌اندک بر زمان کاری افزوده و از چهار به پنج و شش ساعت در روز برسیم تا اینکه نهایتاً بتوانیم ساعات کاری خود را ارتقا بخشیم.


چرا باید آهسته و پیوسته جلو برویم؟

تا زمانی که تصویری که از خود داریم، به خصوص تصویر ایده آلی که از خود ساخته ایم، با آنچه که حقیقت امر است تفاوت دارد، به طور ناخودآگاه از میزان کارائی‌مان کاسته می‌شود. شاید بتوان گفت که پس از انجام طویل المدت امور پیشین، تصور می‌کردیم که تا چه حد فردی کاری و مثمر ثمر هستیم.

اگر تحت تاثیر این تصور هستید که قادر به انجام هشت ساعت کار در روزید، این تکنیک نشان می‌دهد که حقیقتاً بیش از چند ساعت کار از دست تان بر نمی‌آید. آنگاه است که برنامه‌ریزی بی‌معنی می‌شود.

البته، گاهی اوقات ما می‌توانستیم امور روزانه را به خوبی به انجام برسانیم. که این موضوع می‌تواند موجب بروز سوء تفاهم شود. چرا که گاه با تحمل فشار مضاعف قادر به انجام کارهای بیشتری هستیم. این مورد نه تنها انرژی‌مان را تخلیه می‌کند، بلکه نمی‌توان حداکثر بیش از دو هفته این روند را ادامه داد، و این در حالی است که باید هدف اصلی‌مان افزایش نوآوری و خلاقیت باشد.


برای انجام این مهم چه باید کرد و چگونه آن را آغاز نمود؟

نخست از تکنیک یادداشت زمان کمک بگیرید. همیشه استفاده از قلم و کاغذ را‌ ترجیح داده‌ام، اما اگر‌دوست دارید می‌توانید از ده‌ها برنامه کاربردی که برای این منظور و ثبت زمان تهیه شده نیز استفاده نمایید. اگر از تکنیک یادداشت زمان خوشتان نمی‌آید می‌توانید اموری که در طول روز انجام داده اید را ثبت نمایید. گرچه نتایج حاصله از این روش کمتر قابل اتکا هستند.

دوم، استانداردهای نوآوری خود را بازبینی کنید و سعی کنید تا سطحی بالاتر از آنچه که هستید را در نظر داشته باشید. اگر چهار ساعت در روز کار می‌کنید، آن را به پنج یا شش ساعت برسانید و اگر ۸ ساعت می‌کوشید آن را به ۱۰ یا ۱۲ ساعت برسانید.

سوم، پیش از آنکه بازگردید و میزان خلاقیت خود را بسنجید، حداقل یک ماه این استانداردها را رعایت کنید. یک ماه معیار و فرصت خوبی است چرا که زمان کمتر از آن به خصوص پس از تحت تاثیر قرار گرفتن از یک تصمیم تازه چندان قابل استنباط نیست.

نهایتاً، اگر هنوز نمی‌توانید به اهداف از پیش تعیین شده دست پیدا کنید، باز هم حدود ۲۵ الی ۵۰ درصد از آنها را تقلیل دهید. بدین‌ ترتیب می‌توانید به سطح بالاتری از خلاقیت برسید و قادرید بدون اتلاف انرژی بیش از پیش مفید واقع شوید. نکته این است که بسیاری از اهداف نه تنها با کار زیاد بلکه با درست کارکردن بدست می‌آیند.
اگر حقیقتاً به صورت جدی به دنبال انجام کار کمتر و گرفتن نتیجه بهتر هستید این سه نکته را از یاد نبرید:

چند روزی از تکنیک یادداشت زمان استفاده کنید یا این که موارد به سرانجام رسیده از وظایف روزانه را ثبت نمایید.

سعی کنید پس از دست یابی به اهداف، سطح وظایف خود را ۲۵ درصد افزایش دهید.

یک ماه بعد بازگردید و کار خود را ارزیابی کنید. اگر پیشرفت داشته‌اید، می‌توانید دوباره تلاش کنید و سطح خود را بالاتر ببرید.

اگر تنها روزی سه ساعت کار می‌کنید، مطمئن باشید که این رویکرد می‌تواند ما را از برنامه ریزی بیهوده ۱۰ ساعته بازدارد. برای انجام بهتر امور لازم است تا هوشمندانه‌تر اقدام کنیم. پس اگر هنوز نمی‌دانید که در حال حاضر چه می‌کنید، چطور می‌توانید به این مهم دست پیدا کنید؟

گفتگو با خانم پروانه سلطانی

گفتگو با مدیر موفق حوزه نفت بسیاری فکر می‌کنند وارد شدن به حوزه‌های نفتی رانت می‌خواهد و پارتی اما همیشه هم اینجور نیست؛ هرچند که کار خیلی سختی است و تنهایی هم نمی‌توان از پس‌اش برآمد‌. اما پروا سلطانی حالا مدیرعامل شرکت بازرگانی «پرسال» است که در زمینه صادرات محصولات پتروشیمی‌ و معدنی با ۲۴ پرسنل فعالیت می‌کند‌.

پروا سلطانی یکی از مدیران موفق در حوزه نفت و پتروشیمی ‌است که به نسبت جوانی‌اش، تجربه‌های بسیاری اندوخته است. او که زنی کم حرف و آرام است و شمرده سخن می‌گوید‌، متولد سال ۱۳۵۱ کرمانشاه و لیسانس مهندسی شیمی(‌صنایع غذایی) از دانشگاه آزاد اسلامی‌ واحد علوم تحقیقات و فوق‌لیسانس مدیریت اجرایی از سازمان مدیریت صنعتی است‌.
بسیاری فکر می‌کنند وارد شدن به حوزه‌های نفتی رانت می‌خواهد و پارتی اما همیشه هم اینجور نیست؛ هرچند که کار خیلی سختی است و تنهایی هم نمی‌توان از پس‌اش برآمد‌.
اما پروا سلطانی حالا مدیرعامل شرکت بازرگانی «پرسال» است که در زمینه صادرات محصولات پتروشیمی‌ و معدنی با ۲۴ پرسنل فعالیت می‌کند‌. همچنین عضو شورای بانوان بازرگان اتاق تهران و نایب رئیس انجمن تولید کنندگان و صادرکنندگان سنگ آهن ایران نیز هست‌. پروا سلطانی علاوه بر تمام کارهای جدی که انجام می‌دهد، مترجم کتابهای آشپزی نیز هست، چرا که به این رشته علاقه خاصی دارد‌.
چی شد که به فکر تاسیس شرکت پرسال افتادید؟ پرسال را برادر بزرگم تاسیس کرد‌. کار شرکت، بازرگانی و واردات و صادرات کالاهای مجاز بود من هم به دلیل اینکه در کارخانه‌های صنایع غذایی شاغل بودم و محل کارم دور از شهر بود با آنکه شغلم را دوست داشتم و چالش‌های محیط مردانه‌اش برایم جذاب بود، مجبور شدم به اصرار خانواده تغییر شغل بدهم و در سال ۱۳۷۷ به پیشنهاد برادرم به شرکت پرسال بپیوندم‌. همکاری با این شرکت در روزهای اول برایم جذاب نبود اما با توجه به رشته تحصیلی‌ام سعی کردم وارد حوزه واردات و صادرات مواد پتروشیمی‌ و محصولات نفتی شوم و در این کار موفق هم شدم به طوری که بعد از یک سال به صورت کامل صادرکننده محصولات پتروشیمی ‌و مشتقات نفتی شدیم‌. محصولاتی مانند پلیمرها، قیر، پارافین و ضایعات کارخانه‌ها‌. بعد از مدتی یعنی در سال ۱۳۸۳ برادرم کار شرکت را به من سپرد و من به عنوان مدیرعامل فعالیتم را ادامه دادم‌.
بازارهای هدف شما چه کشورهایی هستند؟ کشورهای آسیایی، خاوردور، خاور‌میانه و کشورهای آفریقایی‌‌. برای اینکه در این کار موفق شد باید بازاریابی قوی داشت تا بتوان در این شرایط به کار ادامه داد‌. مشکلات زیادی در این کار وجود دارد که باید راه‌حل‌هایی نیز برای‌شان پیدا کرد‌.
غیر از محصولات نفتی چه صادرات دیگری نیز دارید؟ صادرات انواع سنگ‌های معدنی مانند آهن، کروم، سیلیسیت و همین طور وارداتی در حوزه مواد اولیه صنایع داخلی مانند صنایع ریخته‌گری، بسته‌بندی، کاشی و سرامیک که این واردات بیشتر از کشورهای آسیایی صورت می‌گیرد‌.
پس به خاطر صادرات انواع سنگ‌های معدنی بود که نایب رئیس انجمن انجمن تولید‌کنندگان و صادرکنندگان سنگ آهن ایران را در سال ۱۳۹۱ راه‌اندازی کردیم چرا که جای خالی این انجمن در بین دیگر تشکل‌های صنفی احساس می‌شد‌. پیش از آن من عضو هیات موسس اتحادیه صادرکنندگان فرآورده‌های نفت و گاز و پتروشیمی ‌بود که در سال ۱۳۸۲ تاسیس شد‌‌. انجمن تولیدکنندگان و صادرکنندگان سنگ آهن ایران نتیجه کار گروهی بخش خصوصی فعال در این حوزه بود و هدفش نیز حفاظت از منافع این گروه مانند همه اصناف دیگر است‌. چرا که صادرکنندگان سنگ‌های معدنی معمولا معضلات زیادی در داخل و خارج از کشور دارند‌. ۱۸ تیرماه امسال نیز مجمع عمومی‌آن برگزار شد و در نخستین دوره هیات مدیره آن من به عنوان نایب رئیس انتخاب شدم‌.
با توجه به تجربه کاری که دارید و توانمندی‌های‌تان در حوزه اشتغال، چه کاری برای زادگاه‌تان‌، کرمانشاه کرده‌اید؟ متاسفانه کرمانشاه و کردستان از جمله استان‌هایی هستند که نرخ بیکاری در آنها زیاد است اما منابع بسیار غنی معدنی دارند. من هم به سهم خودم تا جایی که توانسته‌ام در حوزه کارهای معدنی با تولیدکنندگان استانی پروژه‌هایی را شروع کرده‌ام‌.
آیا تا به حال پیش آمده که به خاطر زن بودن‌تان به مشکل برخورید؟ از آنجا که هیچ وقت به کار نگاه جنسیتی نداشتم مشکلاتی هم که برایم پیش آمده بود به پای زن بودنم نمی‌گذاشتم‌. به هرحال چه مردان، چه زنان در کار با مشکلاتی رو‌به‌رو هستند‌. واقعا هیچ وقت فکر نکردم که به خاطر زن بودن کسی جایی جلوی کارم را گرفته است و یا اینکه مرا به جایی راه نمی‌دهند‌. معتقدم بیشتر مشکلاتی که برای برخی از خانم‌ها پیش می‌آید ممکن است به دلیل ناتوانی‌های دیگر باشد نه به خاطر اینکه آنها زن هستند و امیدوارم نگاه‌های جنسیتی به زودی در آینده حل شود‌.‌ البته موانع فرهنگی و قانونی را نمی‌توان نادیده گرفت‌.
با همسرتان همکار هستید؟ در برهه‌ای از زمان همکار بودیم‌‌ اما توصیه می‌شود زن و شوهر در یک محیط کاری مشترک نباشند بنابراین ما هم به این توصیه عمل کردیم‌ اما همیشه مشوق من هستند و فعالیت‌های اجتماعی زیادی هم دارند‌.
فرزند هم دارید؟ بله آوین دختر ۴ ساله و نیمه ماست‌. وقتی دو ماهه بود من به محیط کاری‌ام برگشتم البته در همان دو ماه نیز مدام شرکت را تحت نظر داشتم‌. مادرم در این مدت در نگهداری آوین خیلی کمک حالم بودند و از دو سال و نیمگی او را مهد کودک گذاشتیم و از آن زمان به بعد اغلب بعد از مهد به شرکت می‌آید‌.
به انجام امور خانه مانند آشپزی علاقمند هستید؟ غذا را خودم می‌پزم و علاقه به کسانی که دوست‌شان دارم باعث می‌شود کارهای خانه را به راحتی انجام دهم‌. سعی می‌کنم برای خودم اوقات فراغت بسازم و ورزش کنم تا تندرست باشم‌. مربی تنیس هستم و هر وقت بتوانم این ورزش را انجام می‌دهم‌. تا قبل از اینکه دیپلم بگیرم سوارکاری می‌کردم و در دوران دانشجویی هم به ورزش اسکی علاقه داشتم‌.
پس خانواده ثروتمندی دارید؟ نه‌. پدر و مادر من هر دو کارمند بودند‌. مادرم دبیر ریاضی و پدرم کارشناس محیط زیست بود. البته چون افراد فرهنگی بودند در تربیت ما خیلی تلاش کرده و ثاثیر گذار بودند‌. اسب سواری را هم یاد گرفتم چون پدرم کارشناس محیط زیست و محل زندگی‌مان نزدیک یک باشگاه سوارکاری بود و ما به صورت مجانی از امکانات آن باشگاه استفاده می‌کردیم‌. اسکی و تنیس را هم از دوره دانشجویی یاد گرفتم و از آنجا که بعد از دانشجویی کار کردم از سال سوم دانشگاه به بعد همه مخارجم را خودم تامین کردم‌.
در زمینه کارهای عام المنفعه چه کارهایی کرده‌اید؟
با توجه به رشته تحصیلی‌ام سعی کردم وارد حوزه واردات و صادرات مواد پتروشیمی‌ و محصولات نفتی شوم و در این کار موفق هم شدم به طوری که بعد از یک سال به صورت کامل صادرکننده محصولات پتروشیمی ‌و مشتقات نفتی شدیم‌. محصولاتی مانند پلیمرها، قیر، پارافین و ضایعات کارخانه‌ها
ما در کنیا و نایروبی بازارچه خیریه راه‌اندازی کردیم که دو منظور داشتیم هم اینکه صنایع دستی ایران به آفریقا هم راه یابد و هم اینکه درآمدش صرف کودکان بی‌سرپرست و فقیر این کشورها شود‌. این بازارچه‌ها در هر فصل سه یا چهار روز برگزار می‌شود‌.
در ایران چی؟ یکی از کارهایی که در ایران انجام دادیم راه‌اندازی موسسه خیریه‌ای به نام «رای به» است که هدفش تجهیز کامپیوتری مدارس مناطق محروم است‌. مدارس روستاهای محروم استان‌های خراسان، ایلام و کرمانشاه‌. من به این شعار که فرهنگ سازی برای رشد و تعالی خانواده‌ها و جوامع نیاز است باور دارم و سعی می‌کنم آن را محقق کنم‌.
اهل کتاب‌خوانی هم هستید؟ یکی از سرگرمی‌های من ترجمه کتاب‌های آشپزی است‌. در سال ۱۳۷۸ کتاب «آشپزی گیاهخواری» را منتشر کردم که انتشارات سها چاپ آن را برعهده داشت‌. در سال ۸۰ نیز «آشپزی برای کودکان» و «آشپزی با مایکرویو» منتشر شد‌. مدتی هم هست که کتابی را در حال ترجمه دارم درباره آشپزی با گوجه فرنگی که هنوز به اتمام نرسیده‌. علاقه من به آشپزی به حدی است که برای آنکه برای ترجمه کتاب دچار مشکل نشوم و اصطلاحات را راحت تر بفهمم یک دوره آموزشی آشپزی را هم پشت سر گذاشتم‌.
فکر می‌کنید مدیر موفقی هستید؟ اگر خود انسان باور نداشته باشد که موفق است نمی‌تواند موفق شود‌. باید تصور کنم که فرد موفقی هستم تا بتوانم کارهایی را که در دست دارم با موفقیت به انجام برسانم‌. مدیر موفق قبل از هرچیز باید یک رهبر موفق باشد به طوری که همکارانش او را قبول داشته باشند و از اینکه با او همکاری می‌کنند خوشحال باشند و لذت ببرند‌. یک مدیر موفق باید همیشه محیط کاری‌اش را بررسی کند و خطرهای محیط را خیلی زودتر از بقیه احساس کند و برای آنها راهکار بیندیشد‌. همچنین پشتکار داشته باشد و صبور باشد‌.
چه آرزویی دارید؟ نمی‌توانم اسمش را آرزو بگذارم و ترجیح می‌دهم بگویم هدف‌. درباره هدف‌های شغلی‌ام باید بگویم که می‌خواهیم کارمان را توسعه دهیم‌. حتی طرح‌های‌مان را روی کاغذ هم آورده‌ایم و نقشه راه را هم تعریف کرده‌ایم‌. از اهداف شخصی نیز تدریس در دانشگاه را دوست دارم‌.
از زمانی که در کارخانه کار می‌کردید خاطره‌ای هم دارید؟ بله اتفاقا‌. زمانی در یکی از کارخانه‌های معروف تولید نوشیدنی بودم‌. کار یکی از کارگران این بود که وقتی شیشه‌های نوشابه از جلوی نور فلورسنت رد می‌شد آنها را بررسی و اگر در شیشه‌ای خوب چفت نشده بود از خط خارج کند‌. یک‌روز بر حسب اتفاق من آنجا بودم و دیدم که در یکی از شیشه‌ها خوب بسته نشده و از آن گاز خارج می‌شود اما اپراتور آن شیشه را از خط خارج نکرد و هیچ واکنشی نشان نداد و متوجه شدم که در حال چرت زدن است‌. من هم برای اینکه او متوجه خطای کارش شود شیشه را برداشتم و با یک دست در بطری را باز کردم‌. از فردای آن روز آن اپراتور هرجا که می‌رفت می‌گفت خانم مهندس سلطانی خیلی پر زور است چرا که با یک دست توانسته در شیشه را بردارد‌. در حالی که اصلا ربطی نداشت و هدف من آن بود که به آن کارگر نشان دهم کارش را درست انجام نداده است‌.
در آن کارخانه زن هم کار می‌کرد؟
تعداد محدودی زن هم بود ولی من به خاطر تخصصم سرو‌کارم با کارگران مرد بود‌.
به دختران جوان چه توصیه‌ای دارید؟
اولین توصیه‌ام این است که حتما کار کنند و از کار کردن عار نداشته باشند‌.
من خودم از محیط‌های کارگری شروع کردم در حالی که در‌ آن محیط‌ها به عنوان یک زن متخصص من را به رسمیت نمی‌شناختند، چندین ماه طول کشید تا توانستم با استفاده از توانایی‌هایی که داشتم خودم را ثابت کنم‌. همین طور دومین توصیه‌ام این است که حتما مهارتی را بیاموزند‌ در رشته‌های هنری یا علمی ‌و سعی کنند تخصصی داشته باشند‌.
غذا را خودم می‌پزم و علاقه به کسانی که دوست‌شان دارم باعث می‌شود کارهای خانه را به راحتی انجام دهم‌. سعی می‌کنم برای خودم اوقات فراغت بسازم و ورزش کنم تا تندرست باشم‌. مربی تنیس هستم و هر وقت بتوانم این ورزش را انجام می‌دهم
صادرکنندگان سنگ آهن شدید؟

تکنیک های ساده برای پس انداز

تکنیک های ساده برای پس انداز و کسب امنیت مالی

جمله کلیشه ای که هیچوقت از زبان ها نمی افتد: “قدیم ها چیزها خیلی ارزانتر بود.” بله، تورم روی ارزش پولی که به زحمت درآورده اید بی تاثیر نیست. درست است، قبلاً با هزار تومان خیلی چیزها می شد خرید اما مردم معمولاً فراموش می کنند که ارزش پولشان بستگی به دورانی دارد که در آن زندگی می کنند. درست است که سی سال پیش میتوانستید با هزار تومان کلی چیز بخرید، اما حواستان باشد که آن روزها هم درآمدتان خیلی کمتر از الانتان بود.
جمله کلیشه ای که هیچوقت از زبان ها نمی افتد: “قدیم ها چیزها خیلی ارزانتر بود.” بله، تورم روی ارزش پولی که به زحمت درآورده اید بی تاثیر نیست. درست است، قبلاً با هزار تومان خیلی چیزها می شد خرید اما مردم معمولاً فراموش می کنند که ارزش پولشان بستگی به دورانی دارد که در آن زندگی می کنند. درست است که سی سال پیش میتوانستید با هزار تومان کلی چیز بخرید، اما حواستان باشد که آن روزها هم درآمدتان خیلی کمتر از الانتان بود.

مثلاً اگر یک چیز در سال ۱۹۶۰ یک دلار برایتان تمام می شد. امروز باید برای آن حداقل ۶ دلار بپردازید. تازه این درمورد دلار است، درمورد پول ایران که وضع خیلی مصیبت بارتر است.
صرفنظر از دورانی که در آن زندگی می کنید، لازم است که با راه های اصلی پس انداز پول آشنا شوید که پدرها و پدربزرگهای شما برای رسیدن به زندگی بهتر از آن استفاده می کردند.


الفبای پس انداز
اکثر والدین معمولاً درمورد اینکه توانسته اند شرایط تحصیلات مناسب را برای فرزندانشان فراهم کنند، به خود می بالند. اما متاسفانه آنها فراموش می کنند تا راه و روش پس انداز کردن پول را هم به فرزندانشان آموزش دهند.

در این مقاله قصد داریم شما را با چند و چون پس انداز و ذخیره ی پول آشنا کنیم.

۱- واقعیت را بررسی کنید
قبل از خرید هر چیز گرانقیمت و بزرگ، اطمینان پیدا کنید که این خرید را از روی احساس انجام نمی دهید. مردم عادت دارند که خریدهایی غیر ضروری را فقط از روی هوس انجام دهند و نه در واقع از روی نیاز. توصیه ی ما این است که قبل از هر خرید، خوب موقعیت خود را بررسی کنید و واقع بین باشید.

۲- قیمت ها را مقایسه کنیدقبل از هر خرید، ما توصیه میکنیم که همه جا را ببینید. اگر با دیدن یک چیز در یک فروشگاه سریعاً دست به خرید آن بزنید ممکن است سرتان را کلاه بگذارند. سوال کردن از فروشگاه های دیگر و پرس و جوی قیمت چندان زحمتی هم نمی برد.

اگر وقت کافی برای پرس و جوی قیمت ندارید، توصیه می کنیم که همه ی جزئیات را از یک فروشنده سوال کنید و بعد با فروشگاه های دیگر برای چک کردن و مقایسه ی قیمت ها تماس بگیرید. وقتی ارزانترین فروشگاه را پیدا کردید، بعد دست به خرید بزنید.

۳- چانه بزنید
بعضی مردم خجالت می کشند یا بیش از این مغرور هستند که بخواهند سر قیمت چیزی با فروشنده چانه بزنند. اما جالب است بدانید که پولدارترین مردم همیشه بیش از سایرین هنگام خرید چانه می زنند. همین دلیل ثروتمند بودن آنها را می رساند. چون آنها ارزش پولی که به زحمت به دست آورده اند را می دانند و هیچوقت آن را الکی دور نمی اندازند.

قدم به قدم تا پس انداز پول

بدانید که هیچوقت برای پس انداز کردن پول دیر نیست. در اینجا میخواهیم تکنیک های جمع کردن پول و پس انداز را برایتان معرفی کنیم:

۱- همه ی حقوقتان را خرج نکنیدکار را با نگهداشتن میزان حتی خیلی کمی از حقوقتان شروع کنید. سعی کنید هر ماه ۱۰ تا ۲۰ درصد از حقوق دریافتیتان را کنار بگذارید، اما اگر نتوانستید آنقدر هم پس انداز کنید باز نگران نباشید. مهم این است که پیوسته مقداری هرچند هم کم را پس انداز کنید.

۲- تعداد برداشت از حساب خود را کمتر کنیدهر وقت که با استفاده از دفترچه حسابتان، پولی برداشت می کنید، یک نرخ اضافی هزینه می کنید. مخصوصاً اگر برداشت را در بانک خودتان هم انجام ندهید، این هزینه بیشتر خواهد شد.
پس به جای برداشت های مختلف، هزینه ی یک هفته ی خود را برآورد کرده و همان میزان پول از حساب برداشت کنید و هر مقدار که آخر هفته از آن پول باقی ماند را به پس انداز خود اضافه کنید.

۳- حواستان به پولتان باشدبه خوبی مراقب دخل و خرجتان باشید. ببینید پولتان را کجا خرج می کنید. آن دسته از افرادی که می دانند پولشان را بابت چه خرج میکنند، معمولاً کمتر خرج کرده و بیشتر پس انداز می کنند. با یادداشت کردن همه ی خرج و مخارجتان، هیچوقت بیش از بودجه تان خرج نخواهید کرد.

۴- کمتر سراغ وام های کوتاه مدت برید
پولی که صرف سود وام می شود، پولی است که می تواند پس انداز شود. تا آنجا که می توانید سعی کنید کمتر سراغ وام گرفتن بروید. به خصوص وام های کوتاه مدت مثل وام دانشجویی، وام ماشین و امثال اینها.

۵- برنامه ریزی منظم پس انداز داشته باشیدبه ندرت پیش می آید که کسی پس انداز را جزء برنامه ی منظم زندگی خود قرار دهد. اما توصیه ما به شما این است که سعی کنید هر ماه، هر چقدر که می توانید، حتی ۲۰،۰۰۰ تومان هم که شده است، اما به طور مداوم و منظم پس انداز کنید.

همین امروز شروع کنید

شما هیچ وقت نمی دانید که در آینده چه اتفاقی می افتد و کی به مقداری پول ضروری احتیاج پیدا می کنید.

۱۵ سال آینده که فرزندان تان می خواهند به دانشگاه بروند، چه می شود؟ آیا این محترم از پسِ خرج و مخارج دانشگاه آنها برمی آید؟ اگر کارتان را از دست بدهید چه؟
به خاطر همین است که پس انداز کردن پول به یکی از مهمترین مسائل زندگی تبدیل می شود. چون هیچکس نمی داند روز مبادا کی است و چه اتفاقی برایش می افتد!